مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۲۳ مطلب با موضوع «یاد شهید از نگاه دوستان و آشنایان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

پدری سراسر نور

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی و فرزندشان شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

مرحوم  والدش، آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام بود، وقتی که شاه‌آبادی به قم آمد. شاه‌آبادی اصلاً اهل اصفهان است، ولی در تهران پیش استادان بزرگ نظیر حاج میرزا حسن آشتیانی و مرحوم جلوه از نظر فلسفه و از نظر اصول درس خوانده. وقتی که وارد قم شد، یک طلبه دنبالش آمد و آن طلبه، طلبه جوانی بود به نام روح‌الله از خمین. در کنار این بزرگ‌مرد آمد، عرض داشت آقا می‌خواهم خدمت شما فلسفه بخوانم. شاه‌آبادی اول قبول نکرد، فرمود: «فلسفه؟!» عرض کرد:

«نه می‌خواهم عرفان بخوانم.»

  • چه کتابی را می‌خواهی بخوانی؟
  • فصوص می‌خواهم بخوانم، مفتاتیح‌الغیب بخوانم، منازل‌السائرین، که این کتاب‌ها از کتاب‌های عرفانی است، بخوانم.

گاهی پنج تا طلبه، گاهی هشت تا طلبه، گاهی هفت تا طلبه، اما یک طلبه در حدود هفت سال دنبال شاه‌آبادی رفت. آنچه که کسب کرده بود از نظر عرفان تحویل این شاگرد داد که این شاگرد الآن در روی زمین از نظر عرفان، اول عارف است. یک روز مقام زعامت و مقام درسی آیت‌الله شاه‌آبادی داشت. این مرد در زمان رضاخان وقتی که در تهران گفتند مساجد تعطیل، گفت تعطیل نمی‌کنم، حرف‌هایم را می‌زنم. حرکت کرد رفت در شاهزاده عبدالعظیم، مدت ده ماه متحصن شد. لذا امام امت درباره این مرد فرمود: «شاه‌آبادی هم عالم بود و هم مبارز.» دو جنبه داشت. در جنبه علمی آنچه که یاد گرفته، اهل عمل و در جنبه امر به معروف و نهی از منکر باز از نظر ولایت مرد عمل بود. این دو جهت را داشت. زندگی این مرد پر از نورانیت بود. فرزندش حجت‌الاسلام والمسلمین شاه‌آبادی هم این‌چنین بود.

 

راوی: ابراهیم کریم‌زاده (پژوهشگر و نویسنده)

  • ۰
  • ۰

استخاره بد است!

شهید آیت‌الله شاه‌آبادی در کنار آیت‌الله مهدوی کنی

خاطرم هست قبل از واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه، خدمت ایشان در مسجد رسیدم و بین دو نماز مغرب و عشا از ایشان خواستم برای من استخاره بکنند. ایشان چند لحظه‌ای فکر کردند و گفتند که استخاره نمی‌کنم. من خیلی تعجب کردم. گفتم: «چطور شد شما استخاره نمی‌کنید؟ من مشکلی دارم که دلم می‌خواهد استخاره بشود.» ایشان گفتند: «نه، شما مشکلت را برای من بگو، بلکه نیازی به استخاره نباشد.» من مطلب را به ایشان عنوان کردم و مطلب هم این بود که آن موقع ما می‌خواستیم با کمک بعضی از دوستان و ایشان، یک مؤسسه پزشکی خصوصی در یکی از مناطق تهران دایر کنیم. بعد اینکه مطلب را شنیدند، با همان خنده‌ای که همیشه در چهره‌شان بود، فرمودند که استخاره بد است. ما هم دیگر هیچ بحثی نکردیم. از این کار پشیمان شدیم و انجام ندادیم. بعداً در یک فرصتی از ایشان پرسیدم: «چطور شما موافق با این کار نبودید و بدون استخاره گفتید این بد است.» ایشان گفتند که در آن موقع انقلاب، مملکت نیاز داشت همه در مؤسسات دولتی باشند و همه وقت‌شان را در آنجا باشند ولذا من صلاح نمی‌دانستم. باز ما در موارد دیگری خدمت ایشان رسیدیم و از راهنمایی‌های ایشان بهره‌مند شدیم.

 

راوی: دکتر رمضانی

  • ۰
  • ۰

شهید شاه‌آبادی در زندان ساواک

دوستی خانوادۀ ما با مرحوم شاه‌آبادی از سال 49 یا 50 توسط شوهر خواهرم، جناب آقای طباطبایی، آغاز شد. آقای طباطبایی از وقتی که شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد آمدند، هر روز ایشان را از خانه به مسجد می‌آوردند. خانۀ ایشان خیلی دور بود. ما با خانوادة ایشان آشنا شده بودیم. ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند و فعالیت‌های خیلی زیادی داشتند. درست مثل اینکه از یک سفری که خیلی خوش گذشته باشد آمده بودند! با یک نیروی تازه، دوباره مشغول به کار شدند. ما هم به این دوستی افتخار می‌کردیم، سعی می‌کردیم با ایشان همکاری داشته باشیم و حداقل ایشان را یاری بدهیم. یاری ما این بود که اعلامیه‌هایی که دارند، تکثیر و پخش کنیم.

 

راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی