مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه / ذره‌‌ای بــودم و مهـــر تو مـرا بـالا بـرد

آیت‌‌الله مهدی شاه­‌آبادی، از همان دوران جوانی به ماهیت ضد مذهبی رژیم پهلوی پی برد و از نزدیک شاهد ستم این رژیم بود که همچون تازیانه بر سر مردم فرود می‌­آمد. او از این بیداد رنج فراوان می‌­برد. این بود که برای مبارزۀ جدی کمر همت بست و در پی این تصمیم رابطۀ صمیمی‌­تر و نزدیک‌تری را با امام خمینی آغاز کرد. از همان اول آشنایی شیفتۀ شخصیت برجستۀ حضرت امام گردید. وی پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی در تثبیت مرجعیت حضرت امام تلاش وافری از خود نشان داد و بعد از تبعید امام، مبارزات ضد رژیم خود را وسعت بخشید و با خط فکری و سیاسی امام خمینی، نیروهای مبارز و انقلابی بسیاری را تحت حمایت و رهبری خود قرار داد، تا سرانجام انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. اینگونه بود که با شروع جنگ و تأکید حضرت امام بر حضور مسئولان در جبهه‌­ها این دعوت را لبیک گفت و در همانجا به پروازی ملکوتی دست یافت. در زیر به زوایای این رابطۀ گرم و صمیمی می­‌پردازیم.

شاگردی مکتب امام (ره)

وقتی پدر را در صف اول مبارزه با استبداد رضاخانی مشاهده کرد، آموخت که فلسفۀ دین اصلاح جامعه و محو ظلم و فساد و نابرابری است؛ این مهم نیز محقّق نخواهد شد مگر با حضوری عالمانه و البته شجاعانه در عرصه‌­های مختلف اجتماعی. او مهیای ورود به این عرصه بود که دست تقدیر، مجال بهرۀ بیشتر از مکتب پدر را از او گرفت و به‌ناچار باید ادامه راه را در محضر مرشد و مرادی دیگر می‌­پیمود. باید به دنبال کسی می‌گشت که به مانند پدر همان‌‌قدر که عارف است مجاهد باشد و همان‌‌­قدر که عالم است عامل؛ کسی که با تکیه بر دین و بدون عافیت‌­طلبی، در پی اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و بی‌‌عدالتی باشد. جستجوی او خیلی زود به نتیجه رسید و این خصوصیات را در کسی ندید جز یکی از شاگردان برجستۀ پدر: روح الله الموسوی خمینی.

در سایه روح خدا

زمانی که گمشده خود را یافت، مقتدای جدیدش پرچم مبارزه با ظلم و استبداد را در دست گرفته بود؛ پس او نیز بی‌‌درنگ در خط مقدم مبارزه قرار گرفت و با همه وجود به تبلیغ زعامت و مرجعیت و رهبری «امام خمینی» پرداخت. طعم زندان و شکنجه و تبعید را بارها و بارها چشید، اما دست از مقتدای خود برنداشت و هر بار پس از آزادی، با عزم و ایمانی راسخ‌­تر به مبارزه ادامه می‌داد. نگاهی کوتاه به اسناد ساواک گویای همین واقعیت است. خالی از لطف نخواهد بود اگر عمق ارادت شهید آیت‌­الله شاه‌­آبادی به حضرت امام (ره) و مجاهدت در این راه را در برخی اوراق بر جای مانده از ساواک نیز جستجو کنیم. در اوج خفقان و سرکوب، اعلامیه­‌ای با عنوان نظریۀ استادان بزرگ و حجج اسلام حوزۀ علمیه قم دربارۀ مرجعیت عامۀ حضرت آیت‌‌الله‌‌العظمی خمینی منتشر می‌­شود که شناسایی و بازداشت عاملین تهیه و توزیع آن در دستور کار ساواک قرار می‌­گیرد. در صدر اعلامیۀ مذکور، و در ردیف نام بزرگانی چون آیت‌‌الله مشکینی، آیت‌‌الله خزعلی، آیت‌‌الله ربانی شیرازی و آیت‌‌الله نوری همدانی، نام و نظر فقهی عالم مجتهد شهید آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی را مشاهده می­‌کنیم؛ ایشان با صراحت اعلام داشته‌‌اند: «اتباع از آراء و فتوای آیت‌‌الله‌‌العظمی خمینی مد­ظله موجب فلاح و رستگاری است.»[1]

نماینده تام الاختیار امام(ره) در تهران

زمانی که امام خمینی (ره) مبارزات خود را با رژیم شاه علنی نمودند، مبارزات شهید شاه‌­آبادی هم شکل تازه­‌ای به خود گرفت. او یکی از پیروان راه و تجلی‌­بخش اندیشۀ امام خمینی در مسیر انقلاب و به پیروزی رساندن این واقعۀ عظیم بود. نزدیکی ایشان به امام تا آنجا بود که به دستور امام، ابلاغ فرمان مربوط به لغو حکومت نظامی توسط شهید شاه‌­آبادی و شهید مطهری در دستور کار قرار گرفته بود.

شهید شاه‌­آبادی در طول سال‌‌های مبارزه از امام حرف می‌‌زد، اندیشه‌‌های او را ترویج می‌کرد و مفسر نقطه ‌نظرات و دیدگاه‌‌های امام در دوره‌­ای شده بود که خفقان رژیم طاغوت این امکان را به کسی می­‌داد تا سخنگوی احکام اسلامی برای عامه مردم باشد. شهید شاه‌­آبادی راه امام را می‌‌پیمود و به طور کامل هم مورد تأیید ایشان بود. به عبارتی نماینده تام‌­الاختیار حضرت امام خمینی (ره) در تهران بودند. زمانی که امام به نجف اشرف تبعید شده بودند و در نتیجه نمی‌‌توانستند با مردم شهرهای ایران مستقیم حرف بزنند، و آن‌‌ها را از این ذلت تحمیلی سیاسی‌اجتماعی رژیم ستم‌‌شاهی بیاگاهانند، نقش روحانیان مبارز داخل کشور که در سنگرهای مساجد فعالیت می­‌کردند، بیش از پیش مؤثر واقع می­‌شد. آن‌­ها این وظیفه را به نحو احسن به انجام می‌­رسانیدند.

همسر ایشان در بخشی از خاطرات خود در خصوص رابطه شهید شاه‌­آبادی و حضرت امام اینگونه نقل می‌‌کند: «در قم که بودیم، چند بار حضرت امام (ره) به منزل ما آمدند و حتی آقایانی که از شهرهای دیگر برای دیدن امام می‌­آمدند، در منزل ما توفیق دیدار امام را پیدا می‌­کردند. امام (ره) خیلی ایشان را دوست داشتند و ایشان هم علاقه و ارادت خاصی به امام (ره) داشتند و همین باعث شده بود که ارتباط نزدیک و بسیار گسترده‌­ای بین ایشان و حضرت امام برقرار شود. ضمناً سالیان طولانی و زیادی هم به کلاس درس امام (ره)  می‌­رفتند. با شهید بهشتی و دیگر یاران انقلاب هم در ارتباط بودند و آقایان زیاد به منزل ما می‌‌آمدند.»

اسلام فقاهتی، نه اسلام ذوقی!

این‌ شهید بزرگوار، استاد و مراد خود، امام‌ خمینی‌ (قدس الله نفسه الزکیه)‌ را بزرگ‌‌مرد تاریخ‌ تشیع‌ می‌‌دانستند که‌ به امر خطیر اسلام‌ در‌ برهه‌‌ای ‌حساس‌ از زمان‌ قیام‌ نمودند، و لذا نسبت‌ به‌ امام‌ (رض) شیفتگی‌ خاصی‌ داشته ‌و هماره‌ با احترام‌ زایدالوصفی‌ از ایشان‌ سخن‌ می‌‌گفتند. در یک‌ کلمه‌ می‌‌توان گفت‌ که‌ ایشان‌ پایبند اسلام‌ فقاهتی‌ و ولایت‌ فقیه‌ بوده‌‌اند.

آیت‌‌­الله‌ محمدعلی‌ موحدی کرمانی به‌ این‌ ویژگی‌ بارز شهید شاه‌‌آبادی توجهی‌ خاص‌ فرموده‌ و اظهار داشته‌‌اند: «اجمالاً بگویم‌ که‌ ایشان‌ به‌ اصطلاح‌ خودمان‌ در خط‌ امام (ره)‌ و پایبند به‌ «اسلام‌ فقاهتی» بودند و این‌ مسئله بسیار مهمی‌ است. یعنی‌ انسان‌ باید دیدگاه‌­هایی‌ که ‌نسبت‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ دارد، در چارچوب‌ مقررات‌ اسلام‌ باشد و آن‌ هم‌ نه «اسلام‌ ذوقی» که‌ هر چیز مطابق‌ سلیقه‌‌اش‌ بود، آن را قبول‌ کند.»

توجه ویژه به «تحریرالوسیله»

ایشان‌ عقیده‌ داشتند که‌ جامعه ما باید به‌ سمتی‌ حرکت‌ کند که‌ با رشد علوم‌ حوزوی‌ در آینده، تقریباً تمامی‌ ملت‌ و به‌‌ویژه‌ نسل‌ جوان‌ بتوانند خودشان‌ از کتب ‌فقهی‌ همچون ‌«تحریرالوسیله» حضرت‌ امام (ره)‌ استفاده‌ کنند، آن را بخوانند و متوجه‌ شوند و عمل‌ کنند. ایشان‌ معتقد بودند‌: «زمینه آموزش‌‌های‌ فقهی‌ و اسلامی‌ در جامعه ما باید از دوران‌ کودکی‌ ایجاد شود، یعنی‌ همه‌ اجتماع‌ یک‌ مشعل‌ فروزان‌ فقه‌ جعفری‌ باشد تا این که ‌بتواند بدرخشد و درخشش‌ آن‌­ را دیگران‌ از دور بیابند. پس‌ ضرورتاً باید جامعۀ ‌ما همه‌‌اش‌ بشود حوزۀ علمیه، البته‌ به‌ مراحل‌ مختلف‌ و به‌ امکانات‌ و شرایط ‌مختلف، یعنی‌ هر کسی‌ هر اندازه‌ که‌ توانست‌ کسب‌ علم‌ نماید.»

آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد یزدی‌ این‌ چنین‌ اشاره‌ می‌‌کند: «باید گفت‌ که‌ شهید شاه‌‌آبادی‌ یکی‌ از روحانیونی‌ بودند که‌ از همان‌ سال­های ‌قم‌ که‌ سر درس‌ حضرت‌ امام (ره) حاضر می‌‌شدند، و تا آخرین‌ روزی‌ که‌ من‌ ایشان‌ را زیارت‌ کردم، گام‌ به‌ گام‌ پشت‌ سر امام‌ حرکت‌ می‌‌کردند و در هر مبارزه، همراه‌‌ و تابع‌ ایشان‌ بودند.»

گوش به فرمان امام (ره) قدم در راه جهاد و مبارزه

در دوران سخت سال‌­های دفاع مقدس، حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) که مسئلۀ جنگ را در رأس تمام مسائل می‌­دانست و تأکید داشت که روحانیان باید برای خدا به جبهه­ها بروند، در بخشی از سخنان‌‌شان در دیدار با جمع کثیری از روحانیان فرموده‌­اند: «انصاف نیست که جوان­‌های عزیزمان در جبهه فداکاری کنند. از شما تقاضا دارم که ما را هدایت کنید و به ما خط هدایت بدهید. درست است که تحصیل فقه در اولویت است، اما همه این‌‌ها به خاطر اسلام است و امروز اگر احتیاج باشد که برای حفظ اسلام، آقایان به جبهه­‌ها بروند و رزمندگان را تشویق نمایند، باید این کار را انجام دهند.»

شهید آیت­‌الله مهدی شاه­‌آبادی، شاگرد گوش به فرمان امام راحل، پس از درک شرایط خاص آن زمان و با وجود مسئولیت­‌های سنگینی که در مجلس داشتند و از طرفی مشغلۀ حل مسائل مردم به مثابه کلید مشکل­‌گشا بود، عزمش را جزم کرد تا قدم در راه حق گذارد و رسالت خویش را  به نحو احسن انجام دهد.

و در آخرین سجدۀ نماز، با روحانیتی تمام، درخواستی بزرگ را در قالب این دعا، به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اللّهم اِنّی اَسئَلُکَ اَن تَجعَلَ وَفاتی قَتلاً فی سَبیلِک تَحتَ رایةَ نَبیکَ وَ وَلیِکَ مَعَ اَولیائِک و اسئَلُکَ اَن تَقتُلَ بی اَعدائَکَ وَ أعداءَ رَسُولِک.»

و لحظاتی بعد از سجده‌­اش، رنگ و بویی آسمانی گرفت.

امام خمینی (ره) در پیامی که به مناسبت شهادت ایشان دادند، این‌‌گونه فرمودند:

بسم الله الرّحمن الرّحیم، إنا لله و إنا إلیه راجعون

با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزادۀ محترم جناب حجت‌‌الاسلام آقای شیخ مهدی شاه­‌آبادی را به پیشگاه معظم بقیة الله تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز، که با شهادت افتخارآفرین خود، ملت عظیم‌‌الشأن ایران، به‌‌ویژه روحانیت عالی‌­قدر را سرافراز می‌­نمایند. این شهید عزیز علاوه بر آن که خود مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام بود، و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به اینجانب داشت، که با دست و زبان از عهدۀ شکرش برنمی‌‌آیم. از خداوند متعال برای این شهیدِ سعید و سایر شهدای راه اسلام، رحمت در جوار خود و برای فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاه‌‌آبادی صبر و اجر عظیم خواستارم. «روح الله الموسوی الخمینی»

 

[1] یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب 32، شهید شاه­آبادی)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اوّل، زمستان 1382، صص 117 ـ 115

  • ۰
  • ۰

انقلاب پایه‌ای

 

خوشبختانه ایشان تلاش می‌کردند دیدگاه امام را به ما منتقل کنند. این خدمت را به ما کردند که به جای اینکه حرکت‌های تند و انقلابی انجام دهیم و از مردم فاصله بگیریم، به این سمت سوق پیدا کنیم تا کار روشنفکرانه انجام دهیم. به همین دلیل، ما مراکز چاپی را در شهر ری ایجاد کرده بودیم. به محض اینکه اعلامیه‌ای می‌رسید، تایپ و در ابعاد انبوهی تکثیر و توزیع می‌شد. بخش قابل توجهی از آن‌ها را خدمت ایشان می‌دادیم.

بنابراین با تکثیر نوار و اعلامیة حضرت امام سلام‌الله‌علیه یک جریان روشنگری درعین وجود روحیه شهادت‌طلبی و ایثارگری و مبارزه به وجود آمد. خواست ایشان این بود که این نیروها صرف روشنگری آحاد مردم شود. ما را به این سمت سوق دادند که در مسجدها و هیئت‌ها کار را گسترش  دهیم و همین کار را هم کردیم. حقیقتاٌ برکاتش هم بعداٌ آشکار شد. خود ایشان هم بنا به همین سیاست و نظریه به هیئت‌ها و جلسات مذهبی‌انقلابی می‌پرداختند و در توسعه آن‌ها اهتمام داشتند.

 

راوی: عبدالعلی علی‌عسکری داماد شهید

  • ۰
  • ۰

شهید شاه‌آبادی و عبدالعلی علی‌عسکری

حقیقتاٌ اولین جایی بود که خواستگاری می‌رفتم و غیر از ایشان به هیچ کس دیگری مراجعه نکرده بودم و موردی در ذهنم نبود. اصولاٌ با  اینکه ما سالیان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب با ایشان ارتباط داشتیم، من حقیقتاٌ هیچ اطلاعی نداشتم که ایشان دختری دارند یا ندارند. یک روز که ما در لانه جاسوسی بودیم (چون من از آن دانشجوهایی بودم که در لانه جاسوسی بودند) وقتی امام ناراحتی قلبی پیدا کردند و در محلی در بالای تجریش اقامت فرمودند، بنا شد که در آن منزل در قالب یک جمعی مراجعه کنند و برای ایشان دعا کنند. من هم آنجا رفتم و به طور اتفاقی ایشان را آنجا زیارت کردیم.

آقازاده شهید شاه‌آبادی آنجا بودند. اتفاقی گفتند که همشیره ما هم در لانه جاسوسی است. با وجود اینکه من چند ماه در لانه بودم، از این موضوع اطلاع نداشتم که بعداٌ به طور اتفاقی به ما گفتند که این یک تلنگری به ذهن می‌زد؛ چون من هم به سنی رسیده بودم که می‌خواستم ازدواج کنم و به هر حال به فکر فرورفتم که اقدامی کنیم، چون ایشان می‌تواند مورد خوبی باشد.

در همان ایام من هر هفته یک روز سحرگاه با آقای شاه‌آبادی در ارتباط بودم و ایشان در حسینیه‌ای که نزدیک منزل‌شان بود، جلسه داشتند و موضوع این بود که من مطالعه تاریخی و سیاسی داشتم و یک سری اخبار. خدمت ایشان می‌آمدیم و مسائلی را مطرح می‌کردیم و ایشان هم مطالبی مطرح می‌کردند که ما استفاده می‌کردیم. پشت سر ایشان هم نماز صبح را می‌خواندیم و نیم ساعتی جلسه داشتیم بعد به منزل می‌آمدیم. وقتی این مطلب پیش آمد، من درنگ نکردم و استخاره کردم، خیلی خوب آمد. سوره‌ای آمد که در مورد حضرت سلیمان صحبت می‌کند که بلقیس را می‌گوید بیاورند و در اواسط سوره می‌گوید «انه بسم الله الرحمن الرحیم...» در جریان نامه‌ای که می‌نویسد. و گفتند این استخاره بسیار خوبی است.

من هم بلافاصله در اولین جلسه‌ای که با ایشان در سحر داشتم، موضوع را با ایشان مطرح کردم که قضیه به این شکل است. ایشان خنده‌ای کردند. گفتند: «من که پسندیدم. خودتان با هم صحبت کنید. اگر ایشان هم پسندیدند، حرفی نیست.» ما هم صحبت کردیم و بالاخره به تفاهم رسیدیم و خدا می‌داند که تا آن زمان در فکر هیچ‌کسی نبودم و ایشان اولین و آخرین فرد مورد نظر من بود و خدا هم خواست و مراسم خیلی ساده‌ای برگزار شد.

 

راوی: عبدالعلی علی‌عسکری داماد شهید

  • ۰
  • ۰

پدری سراسر نور

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی و فرزندشان شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

مرحوم  والدش، آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام بود، وقتی که شاه‌آبادی به قم آمد. شاه‌آبادی اصلاً اهل اصفهان است، ولی در تهران پیش استادان بزرگ نظیر حاج میرزا حسن آشتیانی و مرحوم جلوه از نظر فلسفه و از نظر اصول درس خوانده. وقتی که وارد قم شد، یک طلبه دنبالش آمد و آن طلبه، طلبه جوانی بود به نام روح‌الله از خمین. در کنار این بزرگ‌مرد آمد، عرض داشت آقا می‌خواهم خدمت شما فلسفه بخوانم. شاه‌آبادی اول قبول نکرد، فرمود: «فلسفه؟!» عرض کرد:

«نه می‌خواهم عرفان بخوانم.»

  • چه کتابی را می‌خواهی بخوانی؟
  • فصوص می‌خواهم بخوانم، مفتاتیح‌الغیب بخوانم، منازل‌السائرین، که این کتاب‌ها از کتاب‌های عرفانی است، بخوانم.

گاهی پنج تا طلبه، گاهی هشت تا طلبه، گاهی هفت تا طلبه، اما یک طلبه در حدود هفت سال دنبال شاه‌آبادی رفت. آنچه که کسب کرده بود از نظر عرفان تحویل این شاگرد داد که این شاگرد الآن در روی زمین از نظر عرفان، اول عارف است. یک روز مقام زعامت و مقام درسی آیت‌الله شاه‌آبادی داشت. این مرد در زمان رضاخان وقتی که در تهران گفتند مساجد تعطیل، گفت تعطیل نمی‌کنم، حرف‌هایم را می‌زنم. حرکت کرد رفت در شاهزاده عبدالعظیم، مدت ده ماه متحصن شد. لذا امام امت درباره این مرد فرمود: «شاه‌آبادی هم عالم بود و هم مبارز.» دو جنبه داشت. در جنبه علمی آنچه که یاد گرفته، اهل عمل و در جنبه امر به معروف و نهی از منکر باز از نظر ولایت مرد عمل بود. این دو جهت را داشت. زندگی این مرد پر از نورانیت بود. فرزندش حجت‌الاسلام والمسلمین شاه‌آبادی هم این‌چنین بود.

 

راوی: ابراهیم کریم‌زاده (پژوهشگر و نویسنده)

  • ۰
  • ۰

آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

حاج‌آقا مهدی، بعد از سال 1341ش، که دیگر آن زمان به تهران آمده بودند، مدتی برای تبلیغ روحانیت به ماهشهر رفتند. بعد از بازگشت اخوی از ماهشهر، مرحوم حاج محمدتقی رستم‌‌آبادی، نوة مرحوم آخوند رستم‌‌آبادی، از دنیا رفته بود. مسجد رستم‌آباد در محلۀ اختیاریه، خالی از یک نفر معمم و پیش­‌نماز بود. به حاج‌آقا مهدی پیشنهاد کردند تا برای اقامة نماز به آنجا بروند. ایشان در سال 1342 سن سی‌‌سالگی را رد کرده بودند. حاج‌آقا مهدی به من گفتند که صلاح می­‌دانید به آنجا بروم؟ گفتم: «بهترین موقعیت است. بروید.» این­، زمانی بود که حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی (ره) نهضت خود را شروع کرده بودند و علاقه‌­مندی اخوی به حضرت امام نیز آشکار شده بود.[1]

 

راوی: برادر شهید- آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

تا انقلاب مهدی

شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

پیش از انقلاب و در روزهایی که امام خمینی (ره) مبارزات خود را شروع کرد، شهید شاه‌آبادی در هر جا و در هر شهرستانی و به هر نحوی که می‌توانستند مردم را آگاه می‌کردند. به آقایانی که در آن شهر بودند وظیفه‌شان را گوشزد می‌کردند: «باید همه به هم اطلاع بدهیم. باید همدیگر را روشن کنیم تا بتوانیم این نهضت را به سرانجام برسانیم و امام را یاری کنیم. کمک کنیم که قدرت ایشان روز به روز بیشتر شود. کاری کنیم که تمام دنیا حرفی را که می‌زند بپذیرد و تمام دنیا بفهمد که کلام، کلام ایشان است. بدانند که ایشان نائب حقیقی امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) هستند. ما هم باید ایشان را یاری کنیم تا ان‌شاءالله زمانی که حضرت ظهور می‌کنند، همه آماده باشیم.»

خودشان هم خیلی حواس‌شان معطوف به این موضوع بود. وقتی می‌‌دیدند که بعضی‌ها  آگاهی ندارند، خیلی متأثر می‌شدند. ساعت‌ها وقت می گذاشتند که آن‌ها را آگاه کنند. می‌دانستند که رژیم مخالف علماست. می‌دید که رژیم روحانیان را بد جلوه داده. بنابراین ایشان می‌خواستند که افراد ناآگاه با افراد انقلابی آشنا شوند.

 

راوی: همسر شهید

  • ۰
  • ۰

زندگی‌نامه شهید شاه‌آبادی

زندگی 54 سالۀ شهید آیت الله مهدی شاه آبادی در یک نگاه

جانشین خلف شاه‌آبادی بزرگ

 

در سال 1309 خورشیدی در خانوادۀ آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، از مادری به نام «بتول مطیعا» پسری به دنیا آمد که وی را «مهدی» نام نهادند. تولد این کودک، همزمان با ایام سلطنت رضا شاه در ایران بود، سالهایی که به سرکوب دین و مذهب از سوی دستگاه سلطنت مشهور بود. خانهای که مهدی در آن به دنیا آمد، بیت فقیهی عالم و عارفی وارسته بود که در عین حال، از سیاست و برقراری احکام اسلامی در جامعه غافل نبود. آیتاللهالعظمی شاهآبادی، در آن ایام ازجمله علمای مبارزی بود که با سلطنت جور رضا شاه به مقابله برخاسته و اساساً چهرهای ضد ظلم بود. (در بخش‌های دیگر این مجموعه، به طور جامع‌تر به شرح زندگی و مبارزات عارف کامل، حضرت آیه‌الله میرزا محمد علی شاه‌آبادی خواهیم پرداخت).

در سال 1313 در حالی که چهار سال از عمر مهدی میگذشت، آیتاللهالعظمی شاهآبادی پس از اقامت هفت ساله در قم، عازم تهران شد. پس از ورود به تهران، مهدی، برای فراگیری قرآن وارد مکتبخانۀ «امامزاده یحیی» شد و پس از دو سال، به همراه دو برادر دیگر خود، به دبستان «توفیق» رفت. در ایام دبستان، مهدی پس از فراغت از دروس روزانۀ مدرسه، بعد از ظهر نزد پدر به فراگیری علوم دینی میپرداخت و دروس صرف و دیگر مقدمات عربی را از ایشان  فرا می‌گرفت.

در سال 1323 مهدی 14 ساله، برای تحصیل علوم دینی وارد «مدرسه مروی» شد و پس از چهار سال، در یکی از اعیاد مذهبی به دست یکی از سادات و در حضور پدر بزرگوارش، لباس مقدس  روحانیت را به تن کرد. یک سال بعد، در سال 1328 هجری شمسی آیت‌الله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی از دنیا رفت. گویی که زندگی میدانست حالا جانشین مناسبی برای او ظهور کرده است.

مهدی دو سال بعد، برای تکمیل دروس دینی به قم مهاجرت کرد و یک سال بعد، مجدداً برای گذراندن دورۀ دبیرستان به تهران بازگشت و کل دورۀ شش ساله دبیرستان را در 14‌ ماه به پایان رساند، یعنی درست وقتی که کودتای 28 مرداد 1332 رخ داد و دولت دکتر مصدق سقوط کرد، دورانی که مردم ایران در تب و تاب نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند. در همین ایام شیخ مهدی به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی، آزاد شد. در واقع شروع مبارزات سیاسی- مذهبی شهید شاهآبادی به سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد باز میگردد که برای نخستین بار، دستگیری و  زندان را تجربه کرد.

بعد از آزادی، مبارزه برای او معنای جدیتری یافت، چنان که برنامۀ سفرهای تبلیغی به مناطق محروم را به طور جدی اجرا کرد. در ایام محرم، رمضان و تعطیلات حوزه، به شهرها و روستاهای دوردست میرفت و تلاش میکرد مردم را با امام خمینی آشنا کند. به جز این، تبلیغ شعائر اسلامی در این سفرها که با سختی فراوان انجام میشد، همواره از اهداف اصلی مهدی شاهآبادی بود.

پس از آغاز رسمی و علنی مبارزۀ حضرت امام (ره) در سال 1342 شهید شاهآبادی نیز کمی علنیتر و جدیتر کارش را ادامه داد. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیههای امام، حمایتهای مادی و معنوی از مبارزان و... بخشی از فعالیتهای او در این دوره بود. ضمن اینکه به عنوان یک روحانی، در کنار این فعالیتها، حضور در مساجد و سخنرانی دربارۀ افکار امام و نقد نارساییهای حکومت پهلوی، به هر حال جزو زندگی روزانۀ او بود. شهید آیت‌الله مهدی شاهآبادی، در سالهای 52 تا 57 در مجموع 5 بار دستگیر شد و حدود یک سال و نیم را در زندان گذراند. به جز این، پنج ماه را نیز در تبعید گذراند. (در صفحات آینده شرح مبارزات و زندان‌ها و تبعید شهید شاه‌آبادی به طور مفصل‌تر آمده است).

 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله مهدی شاهآبادی در مسؤولیتهای مختلفی فعالیت کرد که عضویت در شورای مرکزی کمیتۀ انقلاب اسلامی، عضویت در هستۀ مرکزی جامعۀ روحانیت مبارز، نمایندگی دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضویت در هیات منتخب امام برای بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان در سال 59، عضویت در ستاد بسیج اقتصادی کشور، سرپرستی حوزه علمیه‌ای که خود آن را تأسیس کرده بود، قسمتی از مسئولیتها و فعالیت‌های او بود.

 آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی سرانجام در ششم اردیبهشت سال 1363 در حالی که نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی بود، در جزیره مجنون و با انفجار خمپاره بعثیان صدامی، شربت شهادت نوشید و به وصال معشوق شتافت.

 

منبع: ویژه‌نامه اسوه اخلاص، ص 4-5

  • ۰
  • ۰

امضاء علیه شاه

آیت‌الله جلالی خمینی

خصوصیت دیگر ایشان جد و جهد ایشان در مورد انقلاب بود. جامعه روحانیت تشکیل شد و همه ما عضو جامعه روحانیت بودیم و آن فعالیتی که ایشان داشتند، ما از کمتر کسی می‌دیدیم. اینطور افراد را وادار می‌کردند و از آن‌ها امضا می‌گرفتند. خدا رحمت‌شان کند. من هر وقت از در خانه بیرون می‌آیم، به یاد مرحوم شاه‌آبادی می‌افتم. یک فولکسی داشتیم که این ماشین خیلی قدیمی بود، یک مرتبه می‌دیدیم که زنگ می‌زنند. می‌رفتیم می‌دیدیم که مرحوم شاه‌آبادی آمده‌اند و نامه‌ای در دست دارند که علیه شاه امضا می‌گیرند.

چه کسی آن زمان جرأت می‌کرد که امضا کند یا امضاء علیه شاه بگیرد؟! یعنی کسی که امضا می کرد، می‌بایست از جان خودش بگذرد، چون علیه شخص شاه بود. یک زمان انسان انگشت می‌گذارد روی دولت، می‌گوید دولت نه. اعلامیه‌ها و امضاهای ایشان علیه شخص شاه بود. قانون اساسی آن زمان این بود که هر کس علیه شخص شاه  اهانت بکند، اعدام می‌شد. و از آن طرف هم ایشان گله می‌کردند که من به در خانه بعضی از علما و آقایان می‌روم و با بی‌مهری با من رفتار می‌کنند و می‌گفتند: «آمده‌ای ما را به زندان بکشانی و خانواده ما را اسیر و گرفتار کنی؟!» واقعاً آن زمان کوشیدن برای امام تبعید بود و این حرکات و رفتارهای خوبی که ایشان داشتند، فی‌الجمله در شمیران با جوان‌ها و مردم و روحانیت و بالأخص در بین جامعه روحانی داشتند، اینها توفیقاتی بود که خدا به ایشان داده بود.

 

راوی: آیت‌الله جلالی خمینی

  • ۰
  • ۰

کوه‌آگاهی

شهید شاه‌آبادی کوه

شهید شاه‌آبادی در زمان طاغوت، برای آگاهی مردم دست به هر تلاشی می‌زدند. برای این کار، از مسجد نمی‌توانستند شروع کنند؛ چون می‌دانستند جوان‌ها مسجد نمی‌آیند. از جاهای دیگر شروع می‌کردند. مثلاً در مسیر راه کوه، به آن‌ها اعلامیه، رساله و نوار امام می‌دادند. حرف‌های امام و اهداف امام را برایشان می‌گفتند. رژیم را برایشان معرفی می‌کردند که چه کار با شما می‌کند و چه کار کرده است. می‌‌گفتند این دشمنی است که از ظاهرش نمی‌توانید تشخیص دهید، پس آگاه باشید.

حین همین صحبت‌ها آن‌ها کم‌کم به فکر می‌رفتند و تازه می‌فهمیدند که روحانیان آن‌گونه که می‌پنداشتند و رژیم به آن‌ها گفته، نیستند. رفته‌رفته به خودشان می‌آمدند و مدام اطراف آقا بودند. در نهایت شهید شاه‌آبادی به مقصود خودش می‌رسید و آنان را مقیم مسجد می‌کرد؛ همان‌ها که از سایۀ مسجد هم می‌گریختند!

 

راوی: همسر شهید