مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوستان و آشنایان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یک روزی بنده در خدمت ایشان بودم و با یکی دو نفر از دوستان از تهران به قم می‌رفتیم. یادم نیست سر چه موضوعی و برای چه می‌رفتیم، اما با هم می‌رفتیم. بین راه ایشان بر اثر کم‌خوابی و ناخوابی خسته شده بود و طوری کمبود و کسری ناخوابی شب قبلشان زیاد بود که قبل از رسیدن به حرم چشم‌هایش را روی هم می‌گذاشت. ایشان سرش را گذاشت روی زانوی من و من با ایشان شوخی کردم و گفتم: «آقای شاه‌آبادی، انصافاً در چهره شما نورانیتی مشاهده می‌شود که این چهره خیلی زیبنده شهادت است.» ایشان خندید و به من گفت: «خدا کند این آرزوی تو و خواسته تو تحقق پیدا کند و من شایستگی شهادت را داشته باشم.» یک چنین  شخصیتی که خودش را وقف اسلام و مسلمانان و مردم و انقلاب کرده و خانه مسکونی خودش را برای تدریس حوزه علمیه به عنوان آغاز و شروع حوزه در اختیار طلاب و گروه دینی قرار می‌دهد و الآن خدا رحمتش کند و خداوند او را با انبیا و اولیا مشحور بگرداند.

 

راوی: حجت‌الاسلام جعفر شجونی

  • ۰
  • ۰

یادم هست که اولین جلسه مهمانی در منزل یکی از همسنگرهای شهید شاه‌آبادی، جناب آقای موحدی ساوجی، بودیم. آن موقع درس عربی می‌خواندم. ایشان در حال بیرون رفتن از منزل بود، من سؤال درسی کردم. گویی هیچ مسئولیتی ندارد؛ مانند یک معلم دلسوز در کنار من نشست و تمام درس را به من راهنمایی کرد. حتی یکی از آقایان اعتراض کرد: «آقا بلند شوید! این طلبه‌ها یک سؤال دارند، ولی خیلی وقت می‌گیرند.» ایشان با بی‌توجهی به اعتراض آقایان، نشست و تمام درس مرا راهنمایی کرد. آن لحظه برای من بسیار شیرین بود. اینکه این مرد بزرگوار، با آن‌همه مسئولیت، وقتی یک آدم معمولی سؤال می‌کند، چطور می‌نشیند و وقت زیادی می‌گذارد، برایم بسیار شیرین بود. آن‌قدر خوب رسیدگی می‌کرد، ما سعی می‌کردیم هر مشکلی در جامعه وجود دارد به ایشان برسانیم.

 

راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی

  • ۰
  • ۰

استادزاده

در انتخابات دور اول مجلس شورای اسلامی، شهید شاهآبادی به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس میشوند و فعالیتهای خودشان را در این سنگر جدید ادامه میدهند. به گفته یکی از همکاران ایشان در مجلس اول، نقش ایشان در کمیسیون قضایی مجلس بسیار برجسته بوده و نظرات و پیشنهادهایی که ایشان میدادند، در آن زمان بسیار راهگشا بوده است.

با شروع جنگ تحمیلی، شهید شاهآبادی احساس کردند وظیفهشان است که بیشتر در جبههها حضور داشته باشند. شهید بزرگوار برنامه منظمی برای حضور در جبههها داشتند؛ یعنی به محض اینکه تعطیلات مجلس میرسید یا کارهای مجلس رفع و رجوع میشد، ایشان دیدار و بازدید از جبههها را در رأس برنامههای خودشان داشتند و بسیاری از فرماندهان و رزمندگان آن زمان از دیدارهای این شهید بزرگوار از جبهههای نبرد خاطرات زیادی دارند. سخنرانیهای ایشان، شرکت درمجالسی که آنجا تشکیل میشد، حضور در خط مقدم جبهه، اینها تماماً خاطراتی است که مکتوب هم هست و به چاپ هم رسیده است یا سایر فعالیتهایی که ایشان داشتند، بازدیدهایی که از جبههها داشتند، به گفته دوستان ایشان خیلی در تقویت روحیه رزمندگان تأثیر داشته است.

با اتمام دوره اول مجلس، انتخابات مجلس دوم صورت میگیرد و ایشان مجدداً از طرف مردم تهران به عنوان نماینده دور دوم مجلس شورای اسلامی انتخاب میشوند و در بین آغاز مجلس دوم و اتمام فعالیت دوره اول مجلس، آخرین بازدید خودشان را از جبهههای نبرد انجام میدهند. این بازدید که در اردیبهشت ماه 1363 انجام میشود، بازدیدی بوده که از منطقه جزایر مجنون انجام میگیرد .در این منطقه، ایشان به همراه فرزند بزرگوارشان که برای بازدید از جبهههای نبرد رفته بودند، در شب شهادت امام موسی کاظم (علیه‌السلام)، در حین بازدید از مناطق جنگی، بر اثر اصابت ترکش گلولههای توپ دشمن به درجه رفیع شهادت نائل میآیند.

بعد از شهادت ایشان، در این سال از طرف حضرت امام بیانیهای صادر میشود و در آن بیانیه ایشان به استادزاده معروف میشوند که از طرف حضرت امام این عنوان بهشان داده میشو؛ چرا که فرزند حضرت آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی بودند که استادی عرفان حضرت امام را عهدهدار بودند. از این جهت، ایشان به استادزاده معروف میشوند. درآن زمان، ریاست محترم جمهور، قائم مقام رهبری، رئیس مجلس، نخست وزیر، نمایندگان مجلس، وزرا و اقشار مختلف مردم هم بیانیه صادر میکنند و هم تشییع جنازه باشکوهی از ایشان به عمل میآید که نشاندهنده قدردانی مردم از زحمات و تلاشهای 25 ساله این مرد بزرگوار در این مملکت بوده است.

 

راوی: حسن حاجی‌پور هم‌زندانی شهید

  • ۰
  • ۰

اتحاد رمز پیروزی

ایشان همانطوری که میدانید عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بودند و تا موقعی که شهید شاه‌آبادی در قید حیات بودند ما هیچ فاصله‌ای در صفوف مبارزان ندیدیم و ایشان خیلی با دقت این مسائل را زیر نظر داشتند و با نفوذی که بر همه این آقایان داشتند، هیچ وقت اجازه نمیدادند که شکافی بین اینها ایجاد شود که خداینکرده انقلاب آسیب ببیند.

خاطرم هست هفته وحدت سال 61 به اتفاق مرحوم شهید شاه‌آبادی رفتیم منطقه کرمانشاه و از آنجا به شهرهایی از استان کردستان. برایم خیلی جالب بود که اهل تسنن خیلی با ایشان سریع گرم میگرفتند. این نشان میداد که اینها از سالهای قبل با ایشان در تماس بودند و شهید شاه‌آبادی هم متقابلاً با اینها بهاصطلاح گرم میگرفت. دائم تأکید به وحدت بین تشیع و تسنن داشتند و میگفتند که ما با این وحدت است که میتوانیم به مشکلات فائق بیاییم؛ چه بین گروه‌های سیاسی و چه بین اهل تسنن و تشیع.

 

راوی: محمد سلطانی (محافظ و پاسدار شهید)

  • ۰
  • ۰

پدری سراسر نور

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی و فرزندشان شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

مرحوم  والدش، آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام بود، وقتی که شاه‌آبادی به قم آمد. شاه‌آبادی اصلاً اهل اصفهان است، ولی در تهران پیش استادان بزرگ نظیر حاج میرزا حسن آشتیانی و مرحوم جلوه از نظر فلسفه و از نظر اصول درس خوانده. وقتی که وارد قم شد، یک طلبه دنبالش آمد و آن طلبه، طلبه جوانی بود به نام روح‌الله از خمین. در کنار این بزرگ‌مرد آمد، عرض داشت آقا می‌خواهم خدمت شما فلسفه بخوانم. شاه‌آبادی اول قبول نکرد، فرمود: «فلسفه؟!» عرض کرد:

«نه می‌خواهم عرفان بخوانم.»

  • چه کتابی را می‌خواهی بخوانی؟
  • فصوص می‌خواهم بخوانم، مفتاتیح‌الغیب بخوانم، منازل‌السائرین، که این کتاب‌ها از کتاب‌های عرفانی است، بخوانم.

گاهی پنج تا طلبه، گاهی هشت تا طلبه، گاهی هفت تا طلبه، اما یک طلبه در حدود هفت سال دنبال شاه‌آبادی رفت. آنچه که کسب کرده بود از نظر عرفان تحویل این شاگرد داد که این شاگرد الآن در روی زمین از نظر عرفان، اول عارف است. یک روز مقام زعامت و مقام درسی آیت‌الله شاه‌آبادی داشت. این مرد در زمان رضاخان وقتی که در تهران گفتند مساجد تعطیل، گفت تعطیل نمی‌کنم، حرف‌هایم را می‌زنم. حرکت کرد رفت در شاهزاده عبدالعظیم، مدت ده ماه متحصن شد. لذا امام امت درباره این مرد فرمود: «شاه‌آبادی هم عالم بود و هم مبارز.» دو جنبه داشت. در جنبه علمی آنچه که یاد گرفته، اهل عمل و در جنبه امر به معروف و نهی از منکر باز از نظر ولایت مرد عمل بود. این دو جهت را داشت. زندگی این مرد پر از نورانیت بود. فرزندش حجت‌الاسلام والمسلمین شاه‌آبادی هم این‌چنین بود.

 

راوی: ابراهیم کریم‌زاده (پژوهشگر و نویسنده)

  • ۰
  • ۰

شهید شاه‌آبادی

در سفر مشهدی که با شهید شاه‌آبادی می‌رفتیم، ایشان را زیر نظر داشتم. درست است که در سطح حاج‌آقا نبودیم، ایشان در مسیر نگاه می‌کردند به ما، خانم‌شان و بچه‌هایشان که طبیعت را نظاره کنیم. حواس‌شان بود که ما خوابیم یا بیدار. اگر خواب بودیم، تذکر می‌دادند که کوه را ببینید، دشت را ببینید، طبیعت را نگاه کنید. در هتلی که در مشهد ما اقامت کردیم، برای فرزندان آقای طباطبایی، خانواده شهید شاه‌آبادی و خانواده ما سر جمع، فرضاً پانزده غذا سفارش می‌دادند. بعد دقت می‌کردم ببینم خودشان چی؟ می‌دیدم وقتی بچه‌ها غذایشان را می‌خوردند، باقی‌مانده بشقاب بچه‌ها را یکی کردند و خودشان شروع کردند به غذا خوردن. بلافاصله بعد از صرف غذا، به همسر و فرزندان برنامه می‌دادند که هر کدام وظیفه‌شان را انجام بدهند و چه ساعتی به حرم بروند. خودشان هم به حفظ قرآن مشغول بودند. از آقایانی که همراه بودند می‌خواستند که قرآن بگشایند و ببینند سوره‌ای که حفظ کرده‌اند، درست می‌خوانند یا نه.

 

راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی

  • ۰
  • ۰

استخاره بد است!

شهید آیت‌الله شاه‌آبادی در کنار آیت‌الله مهدوی کنی

خاطرم هست قبل از واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه، خدمت ایشان در مسجد رسیدم و بین دو نماز مغرب و عشا از ایشان خواستم برای من استخاره بکنند. ایشان چند لحظه‌ای فکر کردند و گفتند که استخاره نمی‌کنم. من خیلی تعجب کردم. گفتم: «چطور شد شما استخاره نمی‌کنید؟ من مشکلی دارم که دلم می‌خواهد استخاره بشود.» ایشان گفتند: «نه، شما مشکلت را برای من بگو، بلکه نیازی به استخاره نباشد.» من مطلب را به ایشان عنوان کردم و مطلب هم این بود که آن موقع ما می‌خواستیم با کمک بعضی از دوستان و ایشان، یک مؤسسه پزشکی خصوصی در یکی از مناطق تهران دایر کنیم. بعد اینکه مطلب را شنیدند، با همان خنده‌ای که همیشه در چهره‌شان بود، فرمودند که استخاره بد است. ما هم دیگر هیچ بحثی نکردیم. از این کار پشیمان شدیم و انجام ندادیم. بعداً در یک فرصتی از ایشان پرسیدم: «چطور شما موافق با این کار نبودید و بدون استخاره گفتید این بد است.» ایشان گفتند که در آن موقع انقلاب، مملکت نیاز داشت همه در مؤسسات دولتی باشند و همه وقت‌شان را در آنجا باشند ولذا من صلاح نمی‌دانستم. باز ما در موارد دیگری خدمت ایشان رسیدیم و از راهنمایی‌های ایشان بهره‌مند شدیم.

 

راوی: دکتر رمضانی

  • ۰
  • ۰

شهید شاه‌آبادی در زندان ساواک

دوستی خانوادۀ ما با مرحوم شاه‌آبادی از سال 49 یا 50 توسط شوهر خواهرم، جناب آقای طباطبایی، آغاز شد. آقای طباطبایی از وقتی که شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد آمدند، هر روز ایشان را از خانه به مسجد می‌آوردند. خانۀ ایشان خیلی دور بود. ما با خانوادة ایشان آشنا شده بودیم. ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند و فعالیت‌های خیلی زیادی داشتند. درست مثل اینکه از یک سفری که خیلی خوش گذشته باشد آمده بودند! با یک نیروی تازه، دوباره مشغول به کار شدند. ما هم به این دوستی افتخار می‌کردیم، سعی می‌کردیم با ایشان همکاری داشته باشیم و حداقل ایشان را یاری بدهیم. یاری ما این بود که اعلامیه‌هایی که دارند، تکثیر و پخش کنیم.

 

راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی