مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مبارزه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه / ذره‌‌ای بــودم و مهـــر تو مـرا بـالا بـرد

آیت‌‌الله مهدی شاه­‌آبادی، از همان دوران جوانی به ماهیت ضد مذهبی رژیم پهلوی پی برد و از نزدیک شاهد ستم این رژیم بود که همچون تازیانه بر سر مردم فرود می‌­آمد. او از این بیداد رنج فراوان می‌­برد. این بود که برای مبارزۀ جدی کمر همت بست و در پی این تصمیم رابطۀ صمیمی‌­تر و نزدیک‌تری را با امام خمینی آغاز کرد. از همان اول آشنایی شیفتۀ شخصیت برجستۀ حضرت امام گردید. وی پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی در تثبیت مرجعیت حضرت امام تلاش وافری از خود نشان داد و بعد از تبعید امام، مبارزات ضد رژیم خود را وسعت بخشید و با خط فکری و سیاسی امام خمینی، نیروهای مبارز و انقلابی بسیاری را تحت حمایت و رهبری خود قرار داد، تا سرانجام انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. اینگونه بود که با شروع جنگ و تأکید حضرت امام بر حضور مسئولان در جبهه‌­ها این دعوت را لبیک گفت و در همانجا به پروازی ملکوتی دست یافت. در زیر به زوایای این رابطۀ گرم و صمیمی می­‌پردازیم.

شاگردی مکتب امام (ره)

وقتی پدر را در صف اول مبارزه با استبداد رضاخانی مشاهده کرد، آموخت که فلسفۀ دین اصلاح جامعه و محو ظلم و فساد و نابرابری است؛ این مهم نیز محقّق نخواهد شد مگر با حضوری عالمانه و البته شجاعانه در عرصه‌­های مختلف اجتماعی. او مهیای ورود به این عرصه بود که دست تقدیر، مجال بهرۀ بیشتر از مکتب پدر را از او گرفت و به‌ناچار باید ادامه راه را در محضر مرشد و مرادی دیگر می‌­پیمود. باید به دنبال کسی می‌گشت که به مانند پدر همان‌‌قدر که عارف است مجاهد باشد و همان‌‌­قدر که عالم است عامل؛ کسی که با تکیه بر دین و بدون عافیت‌­طلبی، در پی اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و بی‌‌عدالتی باشد. جستجوی او خیلی زود به نتیجه رسید و این خصوصیات را در کسی ندید جز یکی از شاگردان برجستۀ پدر: روح الله الموسوی خمینی.

در سایه روح خدا

زمانی که گمشده خود را یافت، مقتدای جدیدش پرچم مبارزه با ظلم و استبداد را در دست گرفته بود؛ پس او نیز بی‌‌درنگ در خط مقدم مبارزه قرار گرفت و با همه وجود به تبلیغ زعامت و مرجعیت و رهبری «امام خمینی» پرداخت. طعم زندان و شکنجه و تبعید را بارها و بارها چشید، اما دست از مقتدای خود برنداشت و هر بار پس از آزادی، با عزم و ایمانی راسخ‌­تر به مبارزه ادامه می‌داد. نگاهی کوتاه به اسناد ساواک گویای همین واقعیت است. خالی از لطف نخواهد بود اگر عمق ارادت شهید آیت‌­الله شاه‌­آبادی به حضرت امام (ره) و مجاهدت در این راه را در برخی اوراق بر جای مانده از ساواک نیز جستجو کنیم. در اوج خفقان و سرکوب، اعلامیه­‌ای با عنوان نظریۀ استادان بزرگ و حجج اسلام حوزۀ علمیه قم دربارۀ مرجعیت عامۀ حضرت آیت‌‌الله‌‌العظمی خمینی منتشر می‌­شود که شناسایی و بازداشت عاملین تهیه و توزیع آن در دستور کار ساواک قرار می‌­گیرد. در صدر اعلامیۀ مذکور، و در ردیف نام بزرگانی چون آیت‌‌الله مشکینی، آیت‌‌الله خزعلی، آیت‌‌الله ربانی شیرازی و آیت‌‌الله نوری همدانی، نام و نظر فقهی عالم مجتهد شهید آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی را مشاهده می­‌کنیم؛ ایشان با صراحت اعلام داشته‌‌اند: «اتباع از آراء و فتوای آیت‌‌الله‌‌العظمی خمینی مد­ظله موجب فلاح و رستگاری است.»[1]

نماینده تام الاختیار امام(ره) در تهران

زمانی که امام خمینی (ره) مبارزات خود را با رژیم شاه علنی نمودند، مبارزات شهید شاه‌­آبادی هم شکل تازه­‌ای به خود گرفت. او یکی از پیروان راه و تجلی‌­بخش اندیشۀ امام خمینی در مسیر انقلاب و به پیروزی رساندن این واقعۀ عظیم بود. نزدیکی ایشان به امام تا آنجا بود که به دستور امام، ابلاغ فرمان مربوط به لغو حکومت نظامی توسط شهید شاه‌­آبادی و شهید مطهری در دستور کار قرار گرفته بود.

شهید شاه‌­آبادی در طول سال‌‌های مبارزه از امام حرف می‌‌زد، اندیشه‌‌های او را ترویج می‌کرد و مفسر نقطه ‌نظرات و دیدگاه‌‌های امام در دوره‌­ای شده بود که خفقان رژیم طاغوت این امکان را به کسی می­‌داد تا سخنگوی احکام اسلامی برای عامه مردم باشد. شهید شاه‌­آبادی راه امام را می‌‌پیمود و به طور کامل هم مورد تأیید ایشان بود. به عبارتی نماینده تام‌­الاختیار حضرت امام خمینی (ره) در تهران بودند. زمانی که امام به نجف اشرف تبعید شده بودند و در نتیجه نمی‌‌توانستند با مردم شهرهای ایران مستقیم حرف بزنند، و آن‌‌ها را از این ذلت تحمیلی سیاسی‌اجتماعی رژیم ستم‌‌شاهی بیاگاهانند، نقش روحانیان مبارز داخل کشور که در سنگرهای مساجد فعالیت می­‌کردند، بیش از پیش مؤثر واقع می­‌شد. آن‌­ها این وظیفه را به نحو احسن به انجام می‌­رسانیدند.

همسر ایشان در بخشی از خاطرات خود در خصوص رابطه شهید شاه‌­آبادی و حضرت امام اینگونه نقل می‌‌کند: «در قم که بودیم، چند بار حضرت امام (ره) به منزل ما آمدند و حتی آقایانی که از شهرهای دیگر برای دیدن امام می‌­آمدند، در منزل ما توفیق دیدار امام را پیدا می‌­کردند. امام (ره) خیلی ایشان را دوست داشتند و ایشان هم علاقه و ارادت خاصی به امام (ره) داشتند و همین باعث شده بود که ارتباط نزدیک و بسیار گسترده‌­ای بین ایشان و حضرت امام برقرار شود. ضمناً سالیان طولانی و زیادی هم به کلاس درس امام (ره)  می‌­رفتند. با شهید بهشتی و دیگر یاران انقلاب هم در ارتباط بودند و آقایان زیاد به منزل ما می‌‌آمدند.»

اسلام فقاهتی، نه اسلام ذوقی!

این‌ شهید بزرگوار، استاد و مراد خود، امام‌ خمینی‌ (قدس الله نفسه الزکیه)‌ را بزرگ‌‌مرد تاریخ‌ تشیع‌ می‌‌دانستند که‌ به امر خطیر اسلام‌ در‌ برهه‌‌ای ‌حساس‌ از زمان‌ قیام‌ نمودند، و لذا نسبت‌ به‌ امام‌ (رض) شیفتگی‌ خاصی‌ داشته ‌و هماره‌ با احترام‌ زایدالوصفی‌ از ایشان‌ سخن‌ می‌‌گفتند. در یک‌ کلمه‌ می‌‌توان گفت‌ که‌ ایشان‌ پایبند اسلام‌ فقاهتی‌ و ولایت‌ فقیه‌ بوده‌‌اند.

آیت‌‌­الله‌ محمدعلی‌ موحدی کرمانی به‌ این‌ ویژگی‌ بارز شهید شاه‌‌آبادی توجهی‌ خاص‌ فرموده‌ و اظهار داشته‌‌اند: «اجمالاً بگویم‌ که‌ ایشان‌ به‌ اصطلاح‌ خودمان‌ در خط‌ امام (ره)‌ و پایبند به‌ «اسلام‌ فقاهتی» بودند و این‌ مسئله بسیار مهمی‌ است. یعنی‌ انسان‌ باید دیدگاه‌­هایی‌ که ‌نسبت‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ دارد، در چارچوب‌ مقررات‌ اسلام‌ باشد و آن‌ هم‌ نه «اسلام‌ ذوقی» که‌ هر چیز مطابق‌ سلیقه‌‌اش‌ بود، آن را قبول‌ کند.»

توجه ویژه به «تحریرالوسیله»

ایشان‌ عقیده‌ داشتند که‌ جامعه ما باید به‌ سمتی‌ حرکت‌ کند که‌ با رشد علوم‌ حوزوی‌ در آینده، تقریباً تمامی‌ ملت‌ و به‌‌ویژه‌ نسل‌ جوان‌ بتوانند خودشان‌ از کتب ‌فقهی‌ همچون ‌«تحریرالوسیله» حضرت‌ امام (ره)‌ استفاده‌ کنند، آن را بخوانند و متوجه‌ شوند و عمل‌ کنند. ایشان‌ معتقد بودند‌: «زمینه آموزش‌‌های‌ فقهی‌ و اسلامی‌ در جامعه ما باید از دوران‌ کودکی‌ ایجاد شود، یعنی‌ همه‌ اجتماع‌ یک‌ مشعل‌ فروزان‌ فقه‌ جعفری‌ باشد تا این که ‌بتواند بدرخشد و درخشش‌ آن‌­ را دیگران‌ از دور بیابند. پس‌ ضرورتاً باید جامعۀ ‌ما همه‌‌اش‌ بشود حوزۀ علمیه، البته‌ به‌ مراحل‌ مختلف‌ و به‌ امکانات‌ و شرایط ‌مختلف، یعنی‌ هر کسی‌ هر اندازه‌ که‌ توانست‌ کسب‌ علم‌ نماید.»

آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد یزدی‌ این‌ چنین‌ اشاره‌ می‌‌کند: «باید گفت‌ که‌ شهید شاه‌‌آبادی‌ یکی‌ از روحانیونی‌ بودند که‌ از همان‌ سال­های ‌قم‌ که‌ سر درس‌ حضرت‌ امام (ره) حاضر می‌‌شدند، و تا آخرین‌ روزی‌ که‌ من‌ ایشان‌ را زیارت‌ کردم، گام‌ به‌ گام‌ پشت‌ سر امام‌ حرکت‌ می‌‌کردند و در هر مبارزه، همراه‌‌ و تابع‌ ایشان‌ بودند.»

گوش به فرمان امام (ره) قدم در راه جهاد و مبارزه

در دوران سخت سال‌­های دفاع مقدس، حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) که مسئلۀ جنگ را در رأس تمام مسائل می‌­دانست و تأکید داشت که روحانیان باید برای خدا به جبهه­ها بروند، در بخشی از سخنان‌‌شان در دیدار با جمع کثیری از روحانیان فرموده‌­اند: «انصاف نیست که جوان­‌های عزیزمان در جبهه فداکاری کنند. از شما تقاضا دارم که ما را هدایت کنید و به ما خط هدایت بدهید. درست است که تحصیل فقه در اولویت است، اما همه این‌‌ها به خاطر اسلام است و امروز اگر احتیاج باشد که برای حفظ اسلام، آقایان به جبهه­‌ها بروند و رزمندگان را تشویق نمایند، باید این کار را انجام دهند.»

شهید آیت­‌الله مهدی شاه­‌آبادی، شاگرد گوش به فرمان امام راحل، پس از درک شرایط خاص آن زمان و با وجود مسئولیت­‌های سنگینی که در مجلس داشتند و از طرفی مشغلۀ حل مسائل مردم به مثابه کلید مشکل­‌گشا بود، عزمش را جزم کرد تا قدم در راه حق گذارد و رسالت خویش را  به نحو احسن انجام دهد.

و در آخرین سجدۀ نماز، با روحانیتی تمام، درخواستی بزرگ را در قالب این دعا، به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اللّهم اِنّی اَسئَلُکَ اَن تَجعَلَ وَفاتی قَتلاً فی سَبیلِک تَحتَ رایةَ نَبیکَ وَ وَلیِکَ مَعَ اَولیائِک و اسئَلُکَ اَن تَقتُلَ بی اَعدائَکَ وَ أعداءَ رَسُولِک.»

و لحظاتی بعد از سجده‌­اش، رنگ و بویی آسمانی گرفت.

امام خمینی (ره) در پیامی که به مناسبت شهادت ایشان دادند، این‌‌گونه فرمودند:

بسم الله الرّحمن الرّحیم، إنا لله و إنا إلیه راجعون

با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزادۀ محترم جناب حجت‌‌الاسلام آقای شیخ مهدی شاه­‌آبادی را به پیشگاه معظم بقیة الله تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز، که با شهادت افتخارآفرین خود، ملت عظیم‌‌الشأن ایران، به‌‌ویژه روحانیت عالی‌­قدر را سرافراز می‌­نمایند. این شهید عزیز علاوه بر آن که خود مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام بود، و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به اینجانب داشت، که با دست و زبان از عهدۀ شکرش برنمی‌‌آیم. از خداوند متعال برای این شهیدِ سعید و سایر شهدای راه اسلام، رحمت در جوار خود و برای فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاه‌‌آبادی صبر و اجر عظیم خواستارم. «روح الله الموسوی الخمینی»

 

[1] یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب 32، شهید شاه­آبادی)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اوّل، زمستان 1382، صص 117 ـ 115

  • ۰
  • ۰

 

یادم هست وقتی در فشم برای سفر تبلیغی بودیم، یکی از بستگان من (دایی من) بعد از تعطیلات، روز شنبه می‌خواست برگردد سر کارش. پدر از او خواست بماند تا فردا به اتفاق بروند نانی که از دو روز قبل سفارش داده بود به روستای دورتر، که شش کیلومتر فاصله داشت، با هم بیاورند. دایی آنجا ماند. فردا این راه را با هم رفتند. متوجه شدند که بله! آن آقا گفتند: «سه روز پیش نان سفارش داده بودید، پول که نداده بودید!» نان نپخته بودند.

بله! در منطقه و فضایی بودیم که نیروهای ارتش طاغوتی آن زمان، نیروهای ساواک و دیگران تبلیغاتی کرده بودند با این ذهنیت که یک روحانی آمده در یک محل، نه تنها در شهر یا روستا نمی‌تواند نان تهیه کند، بلکه در اطراف هم که می‌خواهد نان تهیه کند باز هم مشکلاتی است. ولی مردم همین روستا با هنر ایشان بعد از دو ماه اقامت، جوری شیفتۀ مرحوم والد ما شده بودند که لحظۀ بدرقه ایشان و رفتن از روستا، گریه‌های مردم را هنوز به خاطر دارم؛ با اینکه کلاس سوم ابتدایی بودم و هشت نه سالم بیشتر نبود.

 

راوی: سعید شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

انتخاب انقلابی

 

ایشان در سال 1350 یا 1351 به عنوان امام جماعت به مسجد رستم‌آباد تشریف آوردند. چند ماه قبل از اینکه ایشان بیایند، مرحوم آشیخ محمدتقی رستم‌آبادی نوه مرحوم حاج آخوند رستم‌آبادی، که سال­‌ها امام جماعت مسجد رستم‌‌آباد بودند، فوت کردند. بعد از فوت ایشان، با توجه به اینکه مردم در بحبوحه مبارزات اسلامی بودند و بودیم، ما یک عده از جوان­‌های آن زمان رستم‌‌آباد، به دنبال این بودیم که جانشین مرحوم رستم‌‌آبادی کسی باشد که اهل مبارزه باشد. بر این اساس، حضرات آقایان مهدی امام جمارانی و مهدی کروبی توصیه کردند که اگر از حاج‌‌آقا مهدی شاه‌‌آبادی خواهش کنیم که اینجا تشریف بیاورند، در شکل‌­گیری مبارزات این منطقه بسیار مفید خواهد بود.

در آن زمان، در رستم‌آباد دو دسته کاملاً متمایز بودند. یک عده آن‌­هایی بودند که طرفدار رژیم حاکم بودند و یک دسته آن‌هایی که مخالف رژیم بودند و ما هم نگرانی‌­مان این بود که نکند دسته مقابل، یعنی آن‌­ها که طرفدار رژیم بودند، از فرصت پیش‌آمده استفاده بکنند و یک فردی را آنجا بیاورند که یا آدم بی‌­تفاوتی باشد یا طرفدار رژیم. و لذا دست به دامن افرادی مثل حاج مهدی شاه‌آبادی شدیم و سریع این کار انجام شد.

شهید شاه‌آبادی که به رستم‌آباد آمدند، یک تحولی ایجاد کردند و از طرفی به طور طبیعی دسته مقابل، یعنی طرفداران رژیم، شروع به سمپاشی علیه ایشان کردند و متقابلاً طرف ما هم حمایت از شهید شاه‌آبادی می‌­کردند که با توجه به شهامت ایشان و خلوص معدودی از جوان‌­ها و افراد مسن معتقد به اسلام و مبارزه و راه حضرت امام، به‌تدریج دسته مقابل ضعیف و گروه ما پیروز شدند. ضمناً برای اینکه از طرف دستگاه گفته نشود که حامیان آقای شاه‌آبادی فقط یک عده جوان هستند و چون از طرف اوقاف هم اجبار کرده بودند که هر مسجد باید هیئت امنا داشته باشد و این مسئله هم به این دلیل بود که رژیم می‌خواست دست‌نشاندگان خودش را به عنوان هیئت امنای مساجد جابیندازد تا بتواند مساجد را کنترل کند؛ ما اقدام کردیم و آمدیم یک هیئت امنا در مسجد رستم‌آباد انتخاب کردیم مرکب از پنج نفر از افراد مسنی که از مسلمانان معتقد به خط امام و مبارزه با رژیم بودند.

این پنج نفر را به عنوان هیئت امنای مسجد به اوقاف معرفی کردیم و این سلاح را با تلاشی که برای انتخاب افراد صالح کردیم، از دست رژیم گرفتیم. در نتیجه، آقای شاهآبادی، چه در وقتی که در زندان بودند و چه در تبعید و در مبارزه، در میان مردم آن منطقه، به عنوان امام جماعت و رهبر مسلمانان انقلابی شرق شمیران، شناخته شده بودند. یکی از خواص این هیئت امنا هم این بود که اگر آقای شاهآبادی به زندان می‌­رفتند، دستگاه یا دسته طرفدار دستگاه، نمی­‌توانستند کس دیگری را جانشین ایشان کنند و با نفوذی که هیئت داشت، چنین کاری برای آن­‌ها ممکن نبود. بدین ترتیب، کار ایشان ادامه پیدا کرد.

جلساتی داشتیم که تفسیر می‌­گفتند. صندوق قرض‌الحسنه‌­ای ایشان تشکیل دادند در این مسجد، که هنوز هم هست و به مشکلات مردم رسیدگی می‌­کند و همچنین یک ذخیره مالی برای انقلابیان بود. افرادی که به زندان می‌­افتادند، از امکانات این صندوق، برای خانواده آن‌­ها استفاده می‌­شد و صرفاً محدود به محل نمی‌­شد و حتی انقلابیانی که در شهرستان­‌هایی مثل قم به زندان می‌­افتادند، و آن­‌هایی که مرحوم شاهآبادی را می‌­شناختند، هم از این امکانات استفاده می­کردند. از طرفی، تازه‌ترین اعلامیه‌­ها و نوارهای سخنرانی امام را ایشان می‌­آوردند و در آنجا تکثیر و توزیع می‌­شد. کتابخانه‌­ای درست کردند که کتاب­‌های انقلابی در آنجا وجود داشت و به افراد انقلابی در آنجا مسئولیت داده بودند و باز توسط ایشان، روحانیان مبارز و انقلابی، به عنوان امام جماعت مساجد آن مناطق انتخاب می­‌شدند تا جمع روحانیت مبارز شمیران تقویت شود و خلاصه مسجد رستمآباد با توجه به حضور آقای شاهآبادی در آنجا، یکی از پایگاه­‌های انقلاب بود و در تظاهرات، تعداد بسیار زیادی از مردم شرکت می­‌کردند و ایشان به همراه روحانیان مبارز شمیران کارهای مبارزاتی را سامان می­‌دادند و نقش ایشان مخصوصاً بسیار زیاد و مؤثر بود.

بعد از انقلاب هم، در مدتی که در مجلس شورای اسلامی در خدمت ایشان بودیم، هر چه زمان می­‌گذشت، بیشتر با عمق روحیات والای ایشان آشنا می­‌شدیم. این مرد خدا در طریق حق، از همه چیز خود گذشته بود. نه جان و نه مال و نه خانواده و نه هیچ چیز دیگر نمی‌­توانست در راه هدف ایشان، مانعی برایشان باشد. ایشان در بین دوستان، مشهور بودند به اینکه خواب ندارند. به عنوان مثال، گاهی نیمه‌شب اگر فرضاً مشکلی در کمیته لشکرک پیش می­‌آمد، می‌­رفتند آنجا و آن مشکل را حل می­کردند و دوباره صبح زود هم مثلاً می­‌رفتند به جلسه جامعه روحانیت.

تحرک بیش از اندازه ایشان و اخلاص بی­‌حدشان که واقعاً عالی بود و نحوه رفتار و سلوک­‌شان، نشان می­‌داد که به هیچ مقام و موقعیتی اهمیت نمی‌­دهند و فقط به اسلام فکر می‌کند و وجودشان را وقف آن کرده­‌اند و ما با از دست دادن ایشان خیلی ضرر کردیم و مردم ایران و به‌خصوص مردم تهران و مخصوصاً ما مردم شمیران، با از دست دادن ایشان، دچار ضایعه­‌ای عظیم ­شدیم که بعید می­‌دانم به این زودی­‌ها جبران شود. البته ایشان به فیض عظیمی که خودشان می­‌خواستند نایل شدند و به هدف‌­شان رسیدند. هر گاه که در نماز دعا می­‌کردند، به خاطر دارم که با آن صدای سوزناک، از خدا طلب شهادت می­‌کردند و نمی­‌خواستند با مرگ معمولی از دنیا بروند. ـ رضوان الله تعالی علیه ـ .

 

راوی: علی اکبر ولایتی

  • ۰
  • ۰

عبدالعلی علی‌عسکری در کنار شهید شاه‌آبادی

سال‌هایی که ما وارد دانشگاه شدیم و در عین حال قبل از آن در جریان فعالیت‌های سیاسی بودیم،در همین پیوند از دبیرستان و در جریان فعالیت‌های سیاسی، بنده با دوستان‌مان در جمع‌ هیئت‌های مذهبی و در محافل سیاسی، با شهید شاه‌آبادی آشنا شدم. شهید شاه‌آبادی انسانی پرشور، باعزم و بااراده و انسانی مصمم و آتشین بود، به نحوی که به هر کسی برخورد می‌کرد، آن روحیۀ عزت نفس و قدرت و روحیه‌ای که داشتند و با ویژگی‌های عرفانی و معنوی که در او بود و با شدت خشمی که برآمده از اعتقاد به اسلام و راه امام بود و نسبت به رژیم فاسد و منحط پهلوی ابراز می‌شد، پرشوری و انگیزۀ قوی ایشان موجب می‌شد که به هنگام تماس با دیگران، در دانشجویان و  آحاد مردم و جوانان یک حالت انقلابی و ستیزه‌جویی با رژیم شاه ایجاد شود. ما در همان ایام جوانی با ایشان آشنا شدیم و این روحیات جذاب و آتشین ما را با خود همراه کرد.

 

راوی: داماد شهید- عبدالعلی علی‌عسکری

  • ۰
  • ۰

امضاء علیه شاه

آیت‌الله جلالی خمینی

خصوصیت دیگر ایشان جد و جهد ایشان در مورد انقلاب بود. جامعه روحانیت تشکیل شد و همه ما عضو جامعه روحانیت بودیم و آن فعالیتی که ایشان داشتند، ما از کمتر کسی می‌دیدیم. اینطور افراد را وادار می‌کردند و از آن‌ها امضا می‌گرفتند. خدا رحمت‌شان کند. من هر وقت از در خانه بیرون می‌آیم، به یاد مرحوم شاه‌آبادی می‌افتم. یک فولکسی داشتیم که این ماشین خیلی قدیمی بود، یک مرتبه می‌دیدیم که زنگ می‌زنند. می‌رفتیم می‌دیدیم که مرحوم شاه‌آبادی آمده‌اند و نامه‌ای در دست دارند که علیه شاه امضا می‌گیرند.

چه کسی آن زمان جرأت می‌کرد که امضا کند یا امضاء علیه شاه بگیرد؟! یعنی کسی که امضا می کرد، می‌بایست از جان خودش بگذرد، چون علیه شخص شاه بود. یک زمان انسان انگشت می‌گذارد روی دولت، می‌گوید دولت نه. اعلامیه‌ها و امضاهای ایشان علیه شخص شاه بود. قانون اساسی آن زمان این بود که هر کس علیه شخص شاه  اهانت بکند، اعدام می‌شد. و از آن طرف هم ایشان گله می‌کردند که من به در خانه بعضی از علما و آقایان می‌روم و با بی‌مهری با من رفتار می‌کنند و می‌گفتند: «آمده‌ای ما را به زندان بکشانی و خانواده ما را اسیر و گرفتار کنی؟!» واقعاً آن زمان کوشیدن برای امام تبعید بود و این حرکات و رفتارهای خوبی که ایشان داشتند، فی‌الجمله در شمیران با جوان‌ها و مردم و روحانیت و بالأخص در بین جامعه روحانی داشتند، اینها توفیقاتی بود که خدا به ایشان داده بود.

 

راوی: آیت‌الله جلالی خمینی

  • ۰
  • ۰

شهید شاه‌آبادی در زندان ساواک

دوستی خانوادۀ ما با مرحوم شاه‌آبادی از سال 49 یا 50 توسط شوهر خواهرم، جناب آقای طباطبایی، آغاز شد. آقای طباطبایی از وقتی که شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد آمدند، هر روز ایشان را از خانه به مسجد می‌آوردند. خانۀ ایشان خیلی دور بود. ما با خانوادة ایشان آشنا شده بودیم. ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند و فعالیت‌های خیلی زیادی داشتند. درست مثل اینکه از یک سفری که خیلی خوش گذشته باشد آمده بودند! با یک نیروی تازه، دوباره مشغول به کار شدند. ما هم به این دوستی افتخار می‌کردیم، سعی می‌کردیم با ایشان همکاری داشته باشیم و حداقل ایشان را یاری بدهیم. یاری ما این بود که اعلامیه‌هایی که دارند، تکثیر و پخش کنیم.

 

راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی