مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۵ مطلب با موضوع «یاد شهید از نگاه چهره‌های انقلاب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

«مرحوم شاه‌آبادى یک روحانی به تمام معنى صادق و مخلص بوده و فقدان ایشان براى ما بسیار موجب تأثر شد. بسیاری از روحانیون خوب هستند، ولى تفاوت­‌هایى از نظر «اخلاص در جهاد»شان هست. و ایشان از آن‌­هایى بودند که همۀ برادران و دوستان‌شان به این جهت «تلاش مخلصانه» ایشان اعتراف داشتند.

مرحوم شاه‌آبادی برای ما یار صدیق و باوفایی بود. شهادت ایشان برای ما بسیار گران تمام شد و به‌­خصوص برای من ناگوار بود که خبر شهادت او را بشنوم. از زمانی که من به یاد دارم او قبل از انقلاب که در زندان بود در مبارزه بود. بعد از آن هم ضمن این­که در صحنه­‌ها حضور فعال داشت، هرگاه تعطیلی پیش می­‌آمد و یا فراغتی داشت وقت خود را غالباً در جبهه و در میان رزمندگان سپری می­‌کرد. جامعۀ روحانیت مبارز این افتخار را دارد که برای چندمین بار شهیدی دیگر را تقدیم اسلام می‌­کند. شهید شاه آبادی در راه مبارزه و در راه جهاد با دشمنان اسلام توفیق شهادت داشته باشد.»

ایشان همچنین در دیداری با خانوادۀ مکرم شهید شاه‌آبادی اذعان داشت:

«من نیز برادری را از دست دادم که فقدانش برایم بسیار سنگین و مشکل بود. ولی به هر حال تقدیر چنین بود که او این‌چنین زیبا و دوست­داشتنی دار فانی را وداع گوید و اجر عظیم شهادت که همیشه آرزویش را داشت، نصیبش گردد. اگر می­‌خواهیم تأثیر شهادت این شهید بزرگوار را درک کنیم، باید دقت کنیم و ببینیم که تمام رادیوهای خارجی سعی کردند شهادت ایشان را به شکل یک ترور از جانب ضد انقلاب انعکاس دهند و حاضر نبودند که به دنیا اعلام کنند که در ایران روحانیون در رأس امور مملکتی نیز هستند، در خطوط اول جبهه نیز حاضر می‌‌شوند.»

ایشان در جای دیگری به عنوان دبیر جامعۀ روحانیت مبارز تهران، در تجلیل از مقام شامخ شهید شاه‌آبادی پیشنهاد می‌­کنند:

«برای این­که خاطرۀ این شهید عزیز و دیگر شهدای روحانیت فراموش نشود، روز شهادت ایشان (ششم اردیبهشت) به نام "روز شهدای روحانیت در جنگ" نامگذاری شود.»

«این‌ صداقت‌ شهید شاه‌آبادی‌ بود که‌ باعث‌ می‌‌شد هر جا که‌ می‌رفت‌ همه‌ دوستش‌ داشتند. در جامعه‌ روحانیت‌، در بین‌ برادران‌ انجمن‌ الغدیر، توی ‌مسجدشان‌، در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ که‌ بودند، در جبهه‌‌ها و... برای‌ این که‌ می‌‌دیدند اگر بلند می‌‌شود از این‌ سنگر به‌ آن‌ سنگر می­‌رود و با یک‌‌­یک‌ سنگرنشینان ‌دست‌ می‌‌دهد و اظهار علاقه می‌­کند و دعایی‌ می‌‌کند، واقعاً روی‌ صداقت‌ است.»

  • ۰
  • ۰

انتخاب انقلابی

 

ایشان در سال 1350 یا 1351 به عنوان امام جماعت به مسجد رستم‌آباد تشریف آوردند. چند ماه قبل از اینکه ایشان بیایند، مرحوم آشیخ محمدتقی رستم‌آبادی نوه مرحوم حاج آخوند رستم‌آبادی، که سال­‌ها امام جماعت مسجد رستم‌‌آباد بودند، فوت کردند. بعد از فوت ایشان، با توجه به اینکه مردم در بحبوحه مبارزات اسلامی بودند و بودیم، ما یک عده از جوان­‌های آن زمان رستم‌‌آباد، به دنبال این بودیم که جانشین مرحوم رستم‌‌آبادی کسی باشد که اهل مبارزه باشد. بر این اساس، حضرات آقایان مهدی امام جمارانی و مهدی کروبی توصیه کردند که اگر از حاج‌‌آقا مهدی شاه‌‌آبادی خواهش کنیم که اینجا تشریف بیاورند، در شکل‌­گیری مبارزات این منطقه بسیار مفید خواهد بود.

در آن زمان، در رستم‌آباد دو دسته کاملاً متمایز بودند. یک عده آن‌­هایی بودند که طرفدار رژیم حاکم بودند و یک دسته آن‌هایی که مخالف رژیم بودند و ما هم نگرانی‌­مان این بود که نکند دسته مقابل، یعنی آن‌­ها که طرفدار رژیم بودند، از فرصت پیش‌آمده استفاده بکنند و یک فردی را آنجا بیاورند که یا آدم بی‌­تفاوتی باشد یا طرفدار رژیم. و لذا دست به دامن افرادی مثل حاج مهدی شاه‌آبادی شدیم و سریع این کار انجام شد.

شهید شاه‌آبادی که به رستم‌آباد آمدند، یک تحولی ایجاد کردند و از طرفی به طور طبیعی دسته مقابل، یعنی طرفداران رژیم، شروع به سمپاشی علیه ایشان کردند و متقابلاً طرف ما هم حمایت از شهید شاه‌آبادی می‌­کردند که با توجه به شهامت ایشان و خلوص معدودی از جوان‌­ها و افراد مسن معتقد به اسلام و مبارزه و راه حضرت امام، به‌تدریج دسته مقابل ضعیف و گروه ما پیروز شدند. ضمناً برای اینکه از طرف دستگاه گفته نشود که حامیان آقای شاه‌آبادی فقط یک عده جوان هستند و چون از طرف اوقاف هم اجبار کرده بودند که هر مسجد باید هیئت امنا داشته باشد و این مسئله هم به این دلیل بود که رژیم می‌خواست دست‌نشاندگان خودش را به عنوان هیئت امنای مساجد جابیندازد تا بتواند مساجد را کنترل کند؛ ما اقدام کردیم و آمدیم یک هیئت امنا در مسجد رستم‌آباد انتخاب کردیم مرکب از پنج نفر از افراد مسنی که از مسلمانان معتقد به خط امام و مبارزه با رژیم بودند.

این پنج نفر را به عنوان هیئت امنای مسجد به اوقاف معرفی کردیم و این سلاح را با تلاشی که برای انتخاب افراد صالح کردیم، از دست رژیم گرفتیم. در نتیجه، آقای شاهآبادی، چه در وقتی که در زندان بودند و چه در تبعید و در مبارزه، در میان مردم آن منطقه، به عنوان امام جماعت و رهبر مسلمانان انقلابی شرق شمیران، شناخته شده بودند. یکی از خواص این هیئت امنا هم این بود که اگر آقای شاهآبادی به زندان می‌­رفتند، دستگاه یا دسته طرفدار دستگاه، نمی­‌توانستند کس دیگری را جانشین ایشان کنند و با نفوذی که هیئت داشت، چنین کاری برای آن­‌ها ممکن نبود. بدین ترتیب، کار ایشان ادامه پیدا کرد.

جلساتی داشتیم که تفسیر می‌­گفتند. صندوق قرض‌الحسنه‌­ای ایشان تشکیل دادند در این مسجد، که هنوز هم هست و به مشکلات مردم رسیدگی می‌­کند و همچنین یک ذخیره مالی برای انقلابیان بود. افرادی که به زندان می‌­افتادند، از امکانات این صندوق، برای خانواده آن‌­ها استفاده می‌­شد و صرفاً محدود به محل نمی‌­شد و حتی انقلابیانی که در شهرستان­‌هایی مثل قم به زندان می‌­افتادند، و آن­‌هایی که مرحوم شاهآبادی را می‌­شناختند، هم از این امکانات استفاده می­کردند. از طرفی، تازه‌ترین اعلامیه‌­ها و نوارهای سخنرانی امام را ایشان می‌­آوردند و در آنجا تکثیر و توزیع می‌­شد. کتابخانه‌­ای درست کردند که کتاب­‌های انقلابی در آنجا وجود داشت و به افراد انقلابی در آنجا مسئولیت داده بودند و باز توسط ایشان، روحانیان مبارز و انقلابی، به عنوان امام جماعت مساجد آن مناطق انتخاب می­‌شدند تا جمع روحانیت مبارز شمیران تقویت شود و خلاصه مسجد رستمآباد با توجه به حضور آقای شاهآبادی در آنجا، یکی از پایگاه­‌های انقلاب بود و در تظاهرات، تعداد بسیار زیادی از مردم شرکت می­‌کردند و ایشان به همراه روحانیان مبارز شمیران کارهای مبارزاتی را سامان می­‌دادند و نقش ایشان مخصوصاً بسیار زیاد و مؤثر بود.

بعد از انقلاب هم، در مدتی که در مجلس شورای اسلامی در خدمت ایشان بودیم، هر چه زمان می­‌گذشت، بیشتر با عمق روحیات والای ایشان آشنا می­‌شدیم. این مرد خدا در طریق حق، از همه چیز خود گذشته بود. نه جان و نه مال و نه خانواده و نه هیچ چیز دیگر نمی‌­توانست در راه هدف ایشان، مانعی برایشان باشد. ایشان در بین دوستان، مشهور بودند به اینکه خواب ندارند. به عنوان مثال، گاهی نیمه‌شب اگر فرضاً مشکلی در کمیته لشکرک پیش می­‌آمد، می‌­رفتند آنجا و آن مشکل را حل می­کردند و دوباره صبح زود هم مثلاً می­‌رفتند به جلسه جامعه روحانیت.

تحرک بیش از اندازه ایشان و اخلاص بی­‌حدشان که واقعاً عالی بود و نحوه رفتار و سلوک­‌شان، نشان می­‌داد که به هیچ مقام و موقعیتی اهمیت نمی‌­دهند و فقط به اسلام فکر می‌کند و وجودشان را وقف آن کرده­‌اند و ما با از دست دادن ایشان خیلی ضرر کردیم و مردم ایران و به‌خصوص مردم تهران و مخصوصاً ما مردم شمیران، با از دست دادن ایشان، دچار ضایعه­‌ای عظیم ­شدیم که بعید می­‌دانم به این زودی­‌ها جبران شود. البته ایشان به فیض عظیمی که خودشان می­‌خواستند نایل شدند و به هدف‌­شان رسیدند. هر گاه که در نماز دعا می­‌کردند، به خاطر دارم که با آن صدای سوزناک، از خدا طلب شهادت می­‌کردند و نمی­‌خواستند با مرگ معمولی از دنیا بروند. ـ رضوان الله تعالی علیه ـ .

 

راوی: علی اکبر ولایتی

  • ۰
  • ۰

آیت الله محمد علی موحدی کرمانی

       آشنایی نزدیک من با این شهید بزرگوار به سال­های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمی­گردد و به خصوص دو سه سال قبل از پیروزی که مبارزات روحانیت مبارز به مرحله تشکل رسید و جامعه روحانیت مبارز تهران، تهران را منطقه بندی کرد و برای هر منطقه، دو نفر انتخاب می­شدند و جلساتی داشتند و نظریات مناطق به بخش مرکزی جامعه روحانیت داده می­شد و همین طور نظریات بخش مرکزی به مناطق. و براساس این نظریات تصمیم ­گیری می­شد و به فعالیت­ها بر این اساس جهت می­داد. آشنایی ما با ایشان در یک مرحله، به واسطه همین جلسات بخش مرکزی جامعه روحانیت مبارز بود. بعدها وقتی که آقای مهدوی کنی، جمعی را به عنوان شورای مرکزی کمیته ­های انقلاب اسلامی انتخاب کردند، که از جمله در این جمع، شهید شاه آبادی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ بودند و بنده، این آشنایی بیشتر شد و در مرحله بعد که این رابطه باز هم نزدیک­تر و بیشتر شد، در مجلس شورای اسلامی بود که در خدمت ایشان بودیم.

و اما در مورد شخصیت ایشان بسیار می­شود گفت. مثلاً تلاش فراوان این مرد بزرگوار، یکی از خصوصیات او بود. ایشان نمی­توانست یک جا بنشیند، اصولاً انسانی بی­قرار بود، همیشه در حال حرکت بود و آرام نداشت. و اگر بخواهیم یک فردی را مثال بزنیم که به راستی استراحتش و خوابش بسیار کم بود و تلاش و کارش بسیار زیاد، یکی از مصادیق بارز و روشن آن، شهید شاه آبادی بود. و درست به دلیل همین فعال بود نشان در شورای مرکزی جامعه روحانیت که دو یا سه دفعه افراد انتخاب شدند، که یکی از افراد ایشان بود، و یک بار هم بنده در خدمت­شان بودم و خلاصه این یک صفت ممتاز ایشان بود. خصوصیت دیگر ایشان اخلاص این مرد بود. من به راستی، شهید شاه آبادی را دور از هوی یافتم و این بعد اخلاص، یک مسأله بسیار مهمی است و اگر نگویم تمام مسأله در همین جاست، باید بگویم بزرگ­ترین مسأله است. انسانی بود که دنبال نام نبود، دنبال شهرت نبود، دنبال این­که دیگران بفهمند که فلان کار را او انجام داده نبود و من در رابطه با اخلاص این شخصیت بزرگوار، اگر بخواهم سخن بگویم، گفتنی بسیار است و فقط یک مورد کوچک را عرض می-کنم و آن این­که در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران وقتی بررسی می­شد که چه کسانی از طرف روحانیت کاندیدای انتخابات مجلس بشوند، در یک مرحله قرار بر این شد که ببینیم از ناحیه جامعه روحانیت، چند نفر از روحانیون را معرفی کنیم و از این تعداد 30 نفر، چند نفر روحانی باشند و بالاخره تصویب شد که در لیست جامعه روحانیت، ده یا دوازده نفر کاندیدای روحانی باشند. حالا رقم دقیقش یادم نیست. بعد، این ده یا دوازده نفر انتخاب شدند. پس از انتخاب این­ها مواجه شدیم با یک مسأله ­ای، و آن این بود که یکی از روحانیون بسیار محترم به دلایلی قرار شده بود در تهران کاندید بشوند و خودشان ترجیح می­دادند که از تهران، کاندید باشند. وقتی این مسأله پیش آمد، با توجه به تصمیم قبلی مبنی بر این­که مجموعاً ده نفره­ای که با هم داشتیم، ایشان با یک اصرار و تأکید بسیار می­گفت که حتماً این آقا باشد و برای این­که آن تصمیم قبلی، نقض نشود من می­روم کنار و ایشان باید به جای من باشد و در این مورد، سخت پافشاری می­کرد و می­گفت ایشان از من صالح ­تر و لایق­ تر است. حال جدا از این­که نهایتاً قرار شد آن یک نفر به تعداد روحانیون اضافه شود، اما شما ملاحظه می­فرمایید که مسأله وکالت و نمایندگی برای او اصل نبود. آن­چه مهم بود، انجام خدمت بود، حال در هر سنگری که می­خواهد باشد و امیدوارم این حالت در همه مسئولین ما باشد. یکی دیگر از ویژگی­های ایشان، صراحت لهجه بود. هر جا تشخیص می­داد که وظیفه است و باید قاطع برخورد کند و انتقاد کند، خیلی صریح حرفش را می­زد و انتقاد می­کرد و هیچ ملاحظه ­ای نمی­کرد و هیچ چیز را در نظر نمی­گرفت جز حق و حقیقت و این­که فرضاً مقابل چه کسی است یا چه شخصیتی است برای او فرقی نمی­کرد و مهم نبود. یکی دیگر از صفات برجسته ایشان، ذوق سرشار و خوش فکری و سرعت انتقال ذهن ایشان بود. هر مطلبی را به سرعت دریافت می­کرد و به موقع حرفش را می­زد و این­ها نمونه ­هایی از صفات بارز ایشان بود. از لحاظ عقیدتی، اجمالاً بگویم که ایشان به اصطلاح خودمان در خط امام و پای­بند اسلام فقاهتی، بودند و این مسأله بسیار مهمی است. یعنی انسان باید دیدگاه ­هایی که نسبت به مسائل مختلف دارد، در چهارچوب مقررات اسلام باشد و آن هم نه اسلام ذوقی که هر چیز مطابق سلیقه ­اش بود آن را قبول داشته باشد. ایشان در عین حال که خودشان صاحب نظر بودند در مسائل اسلامی، ما اگر برای­شان در مورد خاصی نقطة ابهامی بود، تابع نظرات حضرت امام بودند و این می­شود تبعیت از همان اسلام فقاهتی. و اما برخوردشان با مسأله جنگ، یک برخورد فعالانه بود. ایشان از هر فرصتی که پیش می­ آمد برای رفتن به جبهه ­ها استفاده می­کرد و نهایتاً هم می­بینید که ایشان در جبهه به شهادت رسیدند و به آرزوی­شان دست یافتند. مسأله رفتن به جبهه ها یک مسأله بسیار مهمی است و بسیار به جاست که مسؤولین مملکتی بکوشند از جبهه­ ها بازدید داشته باشند و هر چند گاهی به جبهه بروند. هم رزمندگان را خوشحال می­کنند و به آن­ها روحیه می­دهند و هم خودشان روحیه می­گیرند. امیدوارم ما هم ان شاء الله راه شهید شاه آبادی را در پیش بگیریم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.      

  • ۰
  • ۰

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت‌الله شاه‌آبادی در آغاز دورۀ اول مجلس شورای اسلامی، به عنوان کاندیدای مشترک جامعۀ روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی و دیگر گروه‌های اسلامی بود که با رأی بالای مردم تهران به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در طی چهار سال خدمت در این سنگر، اثرات عمیقی از خود به جای گذاشت. ایشان در کمیسیون قضایی، یک عضو صاحب‌نظر فعال بود و در دورۀ دوم، با کسب یک و نیم برابر رأی بیشتر به نمایندگی مجلس انتخاب شد و همین دلیل بر افزایش محبوبیت او در بین مردم بود. نمایندگی امام در بنیاد مستضعفان از سال 1359 و همکاری با اوقاف و امور خیریه، از فعالیت‌های قابل توجه جانبی دیگر آیت‌الله شاه‌آبادی بود. در طول مدت دفاع و جنگ تحمیلی، در فرصت‌های به دست آمده در جمع رزمندگان اسلام و در کنار آنان در جبهه‌ها حضور می‌یافت. بالآخره در واپسین مرحله‌ای که آیت‌الله از مناطق جنگی جنوب بازدید می‌کرد، در منطقۀ عملیاتی جزیرۀ مجنون، در اثر انفجار و اصابت ترکش، در ششم اردیبهشت ماه سال 63، در حالی که در جمع رزمندگان اسلام حضور داشت، به شهادت رسید. نحوۀ مصرف بهینه، دوری از اسراف و برنامه‌ریزی اقتصادی این شهید والامقام، به روایت همسر بزرگوارش در ادامه می‌آید:

استفادۀ بهینه از وقت

ایشان وقتی به جبهه می‌رفت، عشق می‌کرد و می‌گفت: «اگر زمانی که من به جبهه می‌آیم، به من بگویید حاج‌آقا بشینید یا حاج‌آقا بخوابید، من دیگر جبهه نمی‌آیم! وقتی به جبهه می‌آیم، می‌خواهم وقتم ضایع نشود و برنامه داشته باشم که بچه‌ها را ببینم و به کارهایشان رسیدگی کنم و باید برنامه‌ها پشت سر هم و فشرده باشد.» وقتی در تهران برای ختم شهیدی ایشان را دعوت می‌کردند، به هر نحوی که بود، یا خودش می‌رفت یا کسی را جای خودش می‌گذاشت.

زمانی که حملۀ دشمن زیاد بود، ایشان را برای ختم زیاد دعوت می‌کردند. آقایان هم گرفتار بودند و نمی‌توانستند همه را تقبل کنند. اما برای ایشان خیلی مهم بود که برای شهیدی سخنران جور باشد. همیشه می‌گفتند: «خودتان دنبال کسی باشید و من هم تلاش می‌کنم تا حتماً کسی را برای مجلس فراهم کنم.» اگر کسی هم پیدا نمی‌شد، مخصوصاً در زمان حمله، خودش را به هر زحمت که می‌شد به آنجا می‌رساند و نمی‌گذاشت آن مجلس بدون روحانی بماند و با تمام وجود صحبت می‌کرد. حتی آن اوایل که وقتش بیشتر بود، به شهرستان‌ها می‌رفت که هیچ آقایی نمی‌توانست تقبل کند، چون همه گرفتار بودند. ایشان به هر نحوی که بود، خودش را به مجلس شهدا می‌رساند و می‌گفت: «این‌ها به گردن ما حق دارند و هستی‌شان را برای ما دادند و حالا درست نیست که حاضر نشویم یک ساعت در مجلس آن‌ها صحبت کنیم.»

آموزش غیر مستقیم مصرف صحیح

برای ما این مسئله عادی است که وقتی می‌خواهیم خیلی مراعات کنیم، نمی‌گذاریم ته ظرف‌مان غذا بماند. اما ایشان طوری ته ظرف را تمیز می‌کرد و نان در آن می‌کشید که نمی‌فهمیدیم آن ظرف شسته شده است یا نه! منظورش از کاری که می‌کرد این نبود که تنها خودش این کار را انجام دهد، بلکه طوری انجام می‌داد که در نظر همه جلوه کند و همه یاد بگیرند. این‌ها درسی بود که ایشان به بقیه می‌داد. اگر کسی مثلاً اسرافی می‌کرد، نمی‌خواست مستقیماً به او بگوید که این کار تو اشتباه است، بلکه طوری رفتار می‌کرد که آن فرد تا عمر داشت فراموش نمی‌کرد که اشتباه کرده؛ مثلاً اگر غذایی جلویش مانده بود، ایشان برمی‌داشت و می‌خورد و این‌گونه، کاری می‌کرد که این کار را نکند.

چشم‌پوشی از امکانات

مادر ایشان منزلی داشت که می‌گفت این منزل باید به دست اولاد ذکور باشد و من تا زنده هستم باید از آن استفاده کنند. ایشان منزل را اجاره می‌داد که اجاره‌اش خیلی ناچیز بود و واقع در تهران خیابان ملت بود. آن زمان ماهی سیصد تومان می‌گرفت و خرجمان را فقط از اینجا تأمین می‌کرد و هیچ منبع مالی دیگری نداشتیم. آن زمان که به روحانیان چیزی می‌دادند و ایشان سهمی داشت، اصلاً آن سهم را قبول نمی‌کرد و نمی‌گرفت. وقتی ایشان به مجلس رفت، از مجلس حقوق نمی‌گرفت. اما آن‌ها حقوق را به حساب ریخته بودند و یک‌دفعه متوجه شد که الآن حقوق به حساب ایشان رفته. بنابراین تصمیم گرفت به مکه برود و مقداری هم به من داد و گفت: «شما هم مستطیع شدید.» و من را هم با خودش به مکه برد. اما بعد از آن دیگر ایشان پول مجلس را نگرفت.

حساس به اسراف

ایشان موقع ورود به خانه، اصلاً معلوم نبود شام خورده یا نه. و اگر خورده، کجا خورده. مثلاً وقتی ساعت دو یا سه برایش شام می‌آوردم، می‌گفت: «برو ببین از قبل چی مانده، آن را برایم بیاور!» و من می‌گفتم: «همین را داریم، همین را بخورید.» اما خودش می‌رفت و می‌دید. اما من اگر چیزی بود، قایم می‌کردم که ایشان نبیند. یادم هست وقتی مجید فوت شد، ما زن‌ها طبقۀ بالا بودیم و مردها طبقۀ پایین خانه بودند. پایین سالاد درست کرده بودند و مقداری از آن باقی مانده بود و ترشیده بود. وقتی ایشان آمد آن را دید، خیلی ناراحت شد. گفت: «تا وقتی این سالاد هست، من چیز دیگری نمی‌خورم!» به این اندازه ایشان حساس بود. البته من آن را دور ریختم، اما ایشان تا این اندازه حساس بود و ما را این‌طوری تنبیه می‌کرد، هرچه ما می‌گفتیم «ما طبقۀ بالا بودیم و ندیدیم و این کار مردهاست»، باز ایشان قبول نمی‌کرد، چون خیلی حساس بود و می‌گفت: «شما باید خیلی مراقب می‌بودید!»

مصرف بهینۀ آب

در مورد مصرف آب، ایشان می­گفت نباید آب را زیاد مصرف کرد و برای وضو گرفتن چند بار شیر آب را می­بست و باز می­کرد و می­گفت: «اگر این کار را نکنیم، اسراف کردیم و نه تنها مال خدا را حرام کردیم، بلکه این کار وابستگی ما را بیشتر می­کند. باید دست به دست هم دهیم و خودمان را تأمین کنیم، نه اینکه محتاج­تر شویم.» یا مثلاً اگر زیر گلدان­های ما ظرف بود، می­گفت: «ایرادی ندارد، گل خوب است و گلدان هم خوب است، اما شلنگ آب را به روی آن نگیرید که هر چقدر خواست مصرف شود و باقی بیرون برود. باید ظرف زیر گلدان باشد و با دست آب در گلدان بریزید تا آب زیاد مصرف نشود.»

معتقد به استقلال، ریشه ­شناسی مشکلات وابستگی

روحیۀ اقتصادی ایشان طوری بود که نمی­توان گفت در چه حدی، اما خیلی مقید بود که به بهترین وجه از یک چیز استفاده کند. اگر از غذا چیزی باقی مانده باشد، نباید غذای جدید مصرف شود؛ یعنی اول غذای قبلی را می­خورد و بعد غذای جدید را می­خورد. می­گفت: «اگر این کار را نکنیم، چند تُن غذا در سطل­ها ریخته می­شود و این باعث می­شود که وابستگی ما به دنیا بیشتر شود.»

یک زندگی خوشمزۀ شیرین راحت اقتصادی

سفرۀ عقد را که پهن کردیم، چیزی در آن نبود. چیزهای مختصری مثل کره، عسل، تخم مرغ، قرآن و از این حرف­ها در آن بود. آیینه و شمعدان بود، اما عاریه کرده بود. سر عقد هم که لباس­هایم را از کس دیگر برایم گرفته بود. از دوستان و آشنایشان یک لباس سفید گرفته بود. خود پدر من موافق بود با این حرف­ها؛ یعنی مخالفت نداشت. خیلی خوشحال بود از این وصلت. آن وقت هیچ چیزی اهمیت نداشت. خلاصه یک زندگی داشتیم؛ یک زندگی خوشمزۀ شیرین راحت اقتصادی.

 

منبع: خبرگزاری تسنیم

  • ۰
  • ۰

امضاء علیه شاه

آیت‌الله جلالی خمینی

خصوصیت دیگر ایشان جد و جهد ایشان در مورد انقلاب بود. جامعه روحانیت تشکیل شد و همه ما عضو جامعه روحانیت بودیم و آن فعالیتی که ایشان داشتند، ما از کمتر کسی می‌دیدیم. اینطور افراد را وادار می‌کردند و از آن‌ها امضا می‌گرفتند. خدا رحمت‌شان کند. من هر وقت از در خانه بیرون می‌آیم، به یاد مرحوم شاه‌آبادی می‌افتم. یک فولکسی داشتیم که این ماشین خیلی قدیمی بود، یک مرتبه می‌دیدیم که زنگ می‌زنند. می‌رفتیم می‌دیدیم که مرحوم شاه‌آبادی آمده‌اند و نامه‌ای در دست دارند که علیه شاه امضا می‌گیرند.

چه کسی آن زمان جرأت می‌کرد که امضا کند یا امضاء علیه شاه بگیرد؟! یعنی کسی که امضا می کرد، می‌بایست از جان خودش بگذرد، چون علیه شخص شاه بود. یک زمان انسان انگشت می‌گذارد روی دولت، می‌گوید دولت نه. اعلامیه‌ها و امضاهای ایشان علیه شخص شاه بود. قانون اساسی آن زمان این بود که هر کس علیه شخص شاه  اهانت بکند، اعدام می‌شد. و از آن طرف هم ایشان گله می‌کردند که من به در خانه بعضی از علما و آقایان می‌روم و با بی‌مهری با من رفتار می‌کنند و می‌گفتند: «آمده‌ای ما را به زندان بکشانی و خانواده ما را اسیر و گرفتار کنی؟!» واقعاً آن زمان کوشیدن برای امام تبعید بود و این حرکات و رفتارهای خوبی که ایشان داشتند، فی‌الجمله در شمیران با جوان‌ها و مردم و روحانیت و بالأخص در بین جامعه روحانی داشتند، اینها توفیقاتی بود که خدا به ایشان داده بود.

 

راوی: آیت‌الله جلالی خمینی