درواقع بهترین دوران طلبگی من دورانی بود که در محضر شهید شاهآبادی بودم. مادر ایشان، یوما خانوم، میدانست که من یک مقدار خجولم و کمتر رفتوآمد میکنم. یک روز یک قسم خورد، گفت: «فلانی، به خدا قسم من بین شما دو تا فرق نمیگذارم. شما شبهای پنجشنبه تعطیل هستید، ایشان هم تنهاست. بیایید با هم باشید، مطالعه کنید، بحث کنید.» میتوانم ادعا کنم که دوران خوشی من، لذت من و بهره بردن من از محضر ایشان، چند صباحی بود که من در خدمت ایشان بودم.
راوی: حجتالاسلام قریشی