مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین فدایی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

برادر باوفا

شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

 

با آنکه از اخوی­‌های دیگر کوچک‌تر بودند، جای خالی پدر را برای ما خواهرها پر می­‌کردند. هرگاه مریض می‌­شدم، حاج‌آقا مهدی با همه تلاش‌­ها و گرفتاری‌­هایی که داشتند، به دیدنم می‌­آمدند و برایم خوراکی می­‌آوردند و می‌­گفتند خواهر بخور. ایشان خیلی بامحبت و اهل صله رحم و باوفا بودند. زبانم از شمردن همه محبت‌­هایی که می­‌کردند قاصر است. از زمانی که همسرم فوت کرد، خیلی بیشتر به ما رسیدگی می­‌کردند. برای فرزندانم هم پدر بود و هم مادر. ایشان نسبت به برادران دیگرم بیشتر مراقب حال ما بودند. البته حاج‌آقا نصرالله هم بودند، ولی بچه­‌هایم با شهادت حاج‌آقا مهدی واقعاً یک پدری را از دست دادند.

هنگام ازدواج دخترم، با ایشان صحبت کردند و برای­‌شان هدیه آوردند. به دختر و دامادم که پسر برادر دیگرم، حاج‌آقا روح‌الله است، توصیه کردند تا جوان هستید به مکه بروید. برای زیارت به سوریه رفته بودند که حاج‌آقا مهدی را آنجا دیده بودند و بقیه سفر را با هم بودند. آن‌­ها هم به توصیه برادر ما و دایی و عموی شهیدشان عمل کردند و به‌سرعت به حج واجب مشرف شدند. اخوی فردی بسیار صبور و تسلیم در برابر اوامر حق بودند. این‌­گونه بود که می­‌توانستند هم خود را بسازند و هم به دیگران کمک کنند.

 

راوی: حشمت‌الشریعه شاه‌آبادی خواهر شهید

  • ۰
  • ۰

آشنایی با شهید

 

سرکوب نهضت حضرت امام و بزرگوارانی که راه امام را پیگیری می‌کردند توسط رژیم طاغوت، در سال‌های دهه 50 به اوج خود رسیده بود. خفقان سنگینی در جامعه ما حاکم بود. حتی در درون خانواده‌ها هم فضای پلیسی و امنیتی آن‌چنان حاکم بود که افراد خانواده‌ها جرأت نمی‌کردند مسائل سیاسی را ابراز کنند. فضای رعب و وحشت آن‌قدر سنگین بود که پدر به پسر و پسر به پدر اعتماد نمی‌کرد. جرأت نداشتند کوچک‌ترین بحث سیاسی در درون خانواده مطرح شود. این ضرب‌المثل نقل محفل‌ها بود که دیوار سوراخ داره، سوراخ موش داره و موش هم گوش داره. گروه‌ها و جریان‌های سیاسی هم اکثر سرکوب شده بودند. رژیم افراد اصلی‌شان را دستگیر کرده بود.

در درون سازمان مجاهدین آن زمان که بعداً منافق شدند، اختلافات ایدئولوژیک به وجود آمده بود و این سازمان به انحراف کشیده شده بود. بسیاری از علما و مجاهدان راه خدا دستگیر شده بودند. در واقع این اختلاف که در سازمان مجاهدین خلق به وجود آمده بود، منجر شده بود که یکسری سؤال‌ها در ذهن جوان‌ها به وجود آید که این ماجرا چه بوده است. و این‌هایی که دَم از اسلام و دین می‌زدند، چطور شده که الآن مارکسیست شدند و تغییر موضع دادند؟! از فعالیت‌های دینی و اسلام منحرف شدند و ماهیت مارکسیستی و الحادی به خود گرفتند. بنابراین در محافل مختلف آدم‌های اندیشمند و صاحب نظر را که در فضای سیاسی فعالیت می‌کردند گیر می‌آوردیم و سعی می‌کردیم این پرسش را با آن‌ها در میان بگذاریم تا بیشتر با مسائل سیاسی آن زمان آشنا شویم. تا اینکه در سال 52 ـ 51 در مجلسی که عروسی یکی از دوستان بود و شهید شاه‌آبادی هم در آن مجلس بودند، یکی از رفقا ایشان را غیر مستقیم به ما معرفی کرد و ما را هم به ایشان و در همان مجلس با هم قرار گذاشتیم. این مقدمه آشنایی ما با ایشان بود.

 

راوی: حسین فدایی