مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواهر شهید» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

برادری پدرگونه

شهید شاه آبادی و خانواده

بیاندازه خوشاخلاق، اهل بگو بخند و باروحیه بودند. من حتی ناراحتی ایشان را نسبت به فوت فرزند­شان ندیدم، ولی خودم خیلی متأثر شدم. هنوز هم که فکر می­کنم، می­گویم ایشان کجا قرار داشت؛ ما کجا؟ حرف­های­شان خیلی بر ما تأثیر داشت. بعد از انقلاب، دولت به اخوی یک دستگاه ماشین بنز داده بود که آن را همینطوری در حیاط منزل­شان گذاشته بودند و استفاده نمی­کردند. اصلاً اهل زرق و برق نبودند. هر چند ماه یک­بار می­گفتند همه فامیل بیایند تا دور هم باشیم. به خانم­شان گفته بودند عدس پلو و ماست و سبزی بپزید تا از مهمانان پذیرایی کنیم.

پدر بزرگوار ما همواره بر رعایت امر حجاب توسط بانوان بسیار تأکید می­کردند و به ما می­فرمودند که «راضی نیستم دختران و نوه ­هایم بدون جوراب مشکی از خانه بیرون بروند.» ما همیشه امر پدر را اطاعت کردیم. اخوی هم حرف پدر را می­زدند. می­گفتند حجاب­تان را رعایت کنید، بکوشید پیشرفت کنید، قرآن زیاد بخوانید. خلاصه، حرف­های­شان را می­زدند و خداحافظی می­کردند. قبل از انقلاب، چون اکثر اوقات زندان بودند، می­خواستیم ایشان را بیشتر ببینیم. خیلی اذیت می­شدند، اما همیشه لبخند بر لبان­شان بود.

 

راوی: حشمتالشریعه شاهآبادی خواهر شهید

  • ۰
  • ۰

فقط عدس‌پلو

بعد از پیروزی انقلاب و اوایل برقراری نظام جمهوری اسلامی، من که تازه دخترم ازدواج کرده بود، یک روز جمعه گفتم: «برادر جان، از نماز جمعه به منزل ما تشریف بیاورید.» ایشان گفتند: «من به شرطی می‌­آیم که شما فقط عدس‌پلو بپزید.» من هم دوست داشتم از مهمانانم و عزیزانم پذیرایی خوبی کنم، ولی گفتم ممکن است ایشان ناراحت شوند، چون اخلاق‌­شان را می­‌دانستم. به همین خاطر برای سفره فقط همان عدس‌پلو و ماست و سبزی و سوپ را درست کردم. حاج آقا مهدی با خانواده اینجا آمدند.

یعنی می­‌‌خواهم بگویم ایشان تا این حد خاکی بودند و اصلاً روحیه و رفتارشان با زمان گذشته هیچ فرقی نکرده بود. به‌قدری هم به فکر رسیدگی به کارهای مردم بودند که بعد از ناهار، بلافاصله گفتند کار دارم باید بروم. شاید آن­‌ها جمعاً حدود دو ساعت خانه ما بودند.

 

راوی: حشمت‌الشریعه شاه‌آبادی خواهر شهید