مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی‌نامه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زندگی‌نامه شهید شاه‌آبادی

زندگی 54 سالۀ شهید آیت الله مهدی شاه آبادی در یک نگاه

جانشین خلف شاه‌آبادی بزرگ

 

در سال 1309 خورشیدی در خانوادۀ آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، از مادری به نام «بتول مطیعا» پسری به دنیا آمد که وی را «مهدی» نام نهادند. تولد این کودک، همزمان با ایام سلطنت رضا شاه در ایران بود، سالهایی که به سرکوب دین و مذهب از سوی دستگاه سلطنت مشهور بود. خانهای که مهدی در آن به دنیا آمد، بیت فقیهی عالم و عارفی وارسته بود که در عین حال، از سیاست و برقراری احکام اسلامی در جامعه غافل نبود. آیتاللهالعظمی شاهآبادی، در آن ایام ازجمله علمای مبارزی بود که با سلطنت جور رضا شاه به مقابله برخاسته و اساساً چهرهای ضد ظلم بود. (در بخش‌های دیگر این مجموعه، به طور جامع‌تر به شرح زندگی و مبارزات عارف کامل، حضرت آیه‌الله میرزا محمد علی شاه‌آبادی خواهیم پرداخت).

در سال 1313 در حالی که چهار سال از عمر مهدی میگذشت، آیتاللهالعظمی شاهآبادی پس از اقامت هفت ساله در قم، عازم تهران شد. پس از ورود به تهران، مهدی، برای فراگیری قرآن وارد مکتبخانۀ «امامزاده یحیی» شد و پس از دو سال، به همراه دو برادر دیگر خود، به دبستان «توفیق» رفت. در ایام دبستان، مهدی پس از فراغت از دروس روزانۀ مدرسه، بعد از ظهر نزد پدر به فراگیری علوم دینی میپرداخت و دروس صرف و دیگر مقدمات عربی را از ایشان  فرا می‌گرفت.

در سال 1323 مهدی 14 ساله، برای تحصیل علوم دینی وارد «مدرسه مروی» شد و پس از چهار سال، در یکی از اعیاد مذهبی به دست یکی از سادات و در حضور پدر بزرگوارش، لباس مقدس  روحانیت را به تن کرد. یک سال بعد، در سال 1328 هجری شمسی آیت‌الله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی از دنیا رفت. گویی که زندگی میدانست حالا جانشین مناسبی برای او ظهور کرده است.

مهدی دو سال بعد، برای تکمیل دروس دینی به قم مهاجرت کرد و یک سال بعد، مجدداً برای گذراندن دورۀ دبیرستان به تهران بازگشت و کل دورۀ شش ساله دبیرستان را در 14‌ ماه به پایان رساند، یعنی درست وقتی که کودتای 28 مرداد 1332 رخ داد و دولت دکتر مصدق سقوط کرد، دورانی که مردم ایران در تب و تاب نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند. در همین ایام شیخ مهدی به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی، آزاد شد. در واقع شروع مبارزات سیاسی- مذهبی شهید شاهآبادی به سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد باز میگردد که برای نخستین بار، دستگیری و  زندان را تجربه کرد.

بعد از آزادی، مبارزه برای او معنای جدیتری یافت، چنان که برنامۀ سفرهای تبلیغی به مناطق محروم را به طور جدی اجرا کرد. در ایام محرم، رمضان و تعطیلات حوزه، به شهرها و روستاهای دوردست میرفت و تلاش میکرد مردم را با امام خمینی آشنا کند. به جز این، تبلیغ شعائر اسلامی در این سفرها که با سختی فراوان انجام میشد، همواره از اهداف اصلی مهدی شاهآبادی بود.

پس از آغاز رسمی و علنی مبارزۀ حضرت امام (ره) در سال 1342 شهید شاهآبادی نیز کمی علنیتر و جدیتر کارش را ادامه داد. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیههای امام، حمایتهای مادی و معنوی از مبارزان و... بخشی از فعالیتهای او در این دوره بود. ضمن اینکه به عنوان یک روحانی، در کنار این فعالیتها، حضور در مساجد و سخنرانی دربارۀ افکار امام و نقد نارساییهای حکومت پهلوی، به هر حال جزو زندگی روزانۀ او بود. شهید آیت‌الله مهدی شاهآبادی، در سالهای 52 تا 57 در مجموع 5 بار دستگیر شد و حدود یک سال و نیم را در زندان گذراند. به جز این، پنج ماه را نیز در تبعید گذراند. (در صفحات آینده شرح مبارزات و زندان‌ها و تبعید شهید شاه‌آبادی به طور مفصل‌تر آمده است).

 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله مهدی شاهآبادی در مسؤولیتهای مختلفی فعالیت کرد که عضویت در شورای مرکزی کمیتۀ انقلاب اسلامی، عضویت در هستۀ مرکزی جامعۀ روحانیت مبارز، نمایندگی دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضویت در هیات منتخب امام برای بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان در سال 59، عضویت در ستاد بسیج اقتصادی کشور، سرپرستی حوزه علمیه‌ای که خود آن را تأسیس کرده بود، قسمتی از مسئولیتها و فعالیت‌های او بود.

 آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی سرانجام در ششم اردیبهشت سال 1363 در حالی که نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی بود، در جزیره مجنون و با انفجار خمپاره بعثیان صدامی، شربت شهادت نوشید و به وصال معشوق شتافت.

 

منبع: ویژه‌نامه اسوه اخلاص، ص 4-5

  • ۰
  • ۰

زندگی‌نامه شهید شاه‌آبادی در موزه عبرت

از مادرم که بپرسید در سال 1309 متولد شدم.

در 13سالگی به حوزه رفتم و در 18سالگی ملبس به لباس روحانیت شدم. در 19سالگی پدرم را از دست دادم. تا آنجا که به یاد دارم پدرم استاد اخلاق امام خمینی (ره) بود.

اولین بار 23 سالم بود که دستگیر شدم. پس از آزادی به قم برای ادامۀ دروس حوزوی بازگشتم و در 26سالگی وارد مرحلۀ اجتهاد شدم. در سال 1336 با نوۀ آیت‌الله میرزای شیرازی بزرگ ازدواج کردم. در سال 1342 نامه‌ای سرگشاده را امضا کردم در حمایت از امام خمینی (ره) مبنی بر آزادی ایشان.

بار دوم در سال 1352 در 33سالگی دستگیر شدم. جرم من دفاع از خانواده‌های زندانیان سیاسی بود.

در سال 1353 بار دیگر به جرم افشاگری علیه سلسلۀ پهلوی دستگیر شدم. در سال 54 بار چهارمی بود که افتخار نصیبم شد و این بار به کمیتۀ مشترک ضد خرابکاری رفتم و بعد از حدود 3 ماه اگرچه از زندان رها شدم، اما تهران زندانم شد و قرار شد از آن خارج نشوم. دوباره و دوباره دستگیر شدم تا اینکه این دستگیری‌ها دست مرا گرفت و کمک کرد تا انقلاب پیروز شود.

به کمیتۀ انقلاب اسلامی رفتم و بعد نمایندۀ مجلس شدم، اما دفاع مقدس مرا به سوی خود کشاند. در مورخ 63/02/06 بود که وقتی آخرین سخنرانی‌ام را کردم و نماز آخرم را هم خواندم، انگار مرا می‌خواندند. رفتم تا دعوت حق را لبیک گفته باشم.