مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیخ مهدی شاه‌آبادی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه / ذره‌‌ای بــودم و مهـــر تو مـرا بـالا بـرد

آیت‌‌الله مهدی شاه­‌آبادی، از همان دوران جوانی به ماهیت ضد مذهبی رژیم پهلوی پی برد و از نزدیک شاهد ستم این رژیم بود که همچون تازیانه بر سر مردم فرود می‌­آمد. او از این بیداد رنج فراوان می‌­برد. این بود که برای مبارزۀ جدی کمر همت بست و در پی این تصمیم رابطۀ صمیمی‌­تر و نزدیک‌تری را با امام خمینی آغاز کرد. از همان اول آشنایی شیفتۀ شخصیت برجستۀ حضرت امام گردید. وی پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی در تثبیت مرجعیت حضرت امام تلاش وافری از خود نشان داد و بعد از تبعید امام، مبارزات ضد رژیم خود را وسعت بخشید و با خط فکری و سیاسی امام خمینی، نیروهای مبارز و انقلابی بسیاری را تحت حمایت و رهبری خود قرار داد، تا سرانجام انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. اینگونه بود که با شروع جنگ و تأکید حضرت امام بر حضور مسئولان در جبهه‌­ها این دعوت را لبیک گفت و در همانجا به پروازی ملکوتی دست یافت. در زیر به زوایای این رابطۀ گرم و صمیمی می­‌پردازیم.

شاگردی مکتب امام (ره)

وقتی پدر را در صف اول مبارزه با استبداد رضاخانی مشاهده کرد، آموخت که فلسفۀ دین اصلاح جامعه و محو ظلم و فساد و نابرابری است؛ این مهم نیز محقّق نخواهد شد مگر با حضوری عالمانه و البته شجاعانه در عرصه‌­های مختلف اجتماعی. او مهیای ورود به این عرصه بود که دست تقدیر، مجال بهرۀ بیشتر از مکتب پدر را از او گرفت و به‌ناچار باید ادامه راه را در محضر مرشد و مرادی دیگر می‌­پیمود. باید به دنبال کسی می‌گشت که به مانند پدر همان‌‌قدر که عارف است مجاهد باشد و همان‌‌­قدر که عالم است عامل؛ کسی که با تکیه بر دین و بدون عافیت‌­طلبی، در پی اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و بی‌‌عدالتی باشد. جستجوی او خیلی زود به نتیجه رسید و این خصوصیات را در کسی ندید جز یکی از شاگردان برجستۀ پدر: روح الله الموسوی خمینی.

در سایه روح خدا

زمانی که گمشده خود را یافت، مقتدای جدیدش پرچم مبارزه با ظلم و استبداد را در دست گرفته بود؛ پس او نیز بی‌‌درنگ در خط مقدم مبارزه قرار گرفت و با همه وجود به تبلیغ زعامت و مرجعیت و رهبری «امام خمینی» پرداخت. طعم زندان و شکنجه و تبعید را بارها و بارها چشید، اما دست از مقتدای خود برنداشت و هر بار پس از آزادی، با عزم و ایمانی راسخ‌­تر به مبارزه ادامه می‌داد. نگاهی کوتاه به اسناد ساواک گویای همین واقعیت است. خالی از لطف نخواهد بود اگر عمق ارادت شهید آیت‌­الله شاه‌­آبادی به حضرت امام (ره) و مجاهدت در این راه را در برخی اوراق بر جای مانده از ساواک نیز جستجو کنیم. در اوج خفقان و سرکوب، اعلامیه­‌ای با عنوان نظریۀ استادان بزرگ و حجج اسلام حوزۀ علمیه قم دربارۀ مرجعیت عامۀ حضرت آیت‌‌الله‌‌العظمی خمینی منتشر می‌­شود که شناسایی و بازداشت عاملین تهیه و توزیع آن در دستور کار ساواک قرار می‌­گیرد. در صدر اعلامیۀ مذکور، و در ردیف نام بزرگانی چون آیت‌‌الله مشکینی، آیت‌‌الله خزعلی، آیت‌‌الله ربانی شیرازی و آیت‌‌الله نوری همدانی، نام و نظر فقهی عالم مجتهد شهید آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی را مشاهده می­‌کنیم؛ ایشان با صراحت اعلام داشته‌‌اند: «اتباع از آراء و فتوای آیت‌‌الله‌‌العظمی خمینی مد­ظله موجب فلاح و رستگاری است.»[1]

نماینده تام الاختیار امام(ره) در تهران

زمانی که امام خمینی (ره) مبارزات خود را با رژیم شاه علنی نمودند، مبارزات شهید شاه‌­آبادی هم شکل تازه­‌ای به خود گرفت. او یکی از پیروان راه و تجلی‌­بخش اندیشۀ امام خمینی در مسیر انقلاب و به پیروزی رساندن این واقعۀ عظیم بود. نزدیکی ایشان به امام تا آنجا بود که به دستور امام، ابلاغ فرمان مربوط به لغو حکومت نظامی توسط شهید شاه‌­آبادی و شهید مطهری در دستور کار قرار گرفته بود.

شهید شاه‌­آبادی در طول سال‌‌های مبارزه از امام حرف می‌‌زد، اندیشه‌‌های او را ترویج می‌کرد و مفسر نقطه ‌نظرات و دیدگاه‌‌های امام در دوره‌­ای شده بود که خفقان رژیم طاغوت این امکان را به کسی می­‌داد تا سخنگوی احکام اسلامی برای عامه مردم باشد. شهید شاه‌­آبادی راه امام را می‌‌پیمود و به طور کامل هم مورد تأیید ایشان بود. به عبارتی نماینده تام‌­الاختیار حضرت امام خمینی (ره) در تهران بودند. زمانی که امام به نجف اشرف تبعید شده بودند و در نتیجه نمی‌‌توانستند با مردم شهرهای ایران مستقیم حرف بزنند، و آن‌‌ها را از این ذلت تحمیلی سیاسی‌اجتماعی رژیم ستم‌‌شاهی بیاگاهانند، نقش روحانیان مبارز داخل کشور که در سنگرهای مساجد فعالیت می­‌کردند، بیش از پیش مؤثر واقع می­‌شد. آن‌­ها این وظیفه را به نحو احسن به انجام می‌­رسانیدند.

همسر ایشان در بخشی از خاطرات خود در خصوص رابطه شهید شاه‌­آبادی و حضرت امام اینگونه نقل می‌‌کند: «در قم که بودیم، چند بار حضرت امام (ره) به منزل ما آمدند و حتی آقایانی که از شهرهای دیگر برای دیدن امام می‌­آمدند، در منزل ما توفیق دیدار امام را پیدا می‌­کردند. امام (ره) خیلی ایشان را دوست داشتند و ایشان هم علاقه و ارادت خاصی به امام (ره) داشتند و همین باعث شده بود که ارتباط نزدیک و بسیار گسترده‌­ای بین ایشان و حضرت امام برقرار شود. ضمناً سالیان طولانی و زیادی هم به کلاس درس امام (ره)  می‌­رفتند. با شهید بهشتی و دیگر یاران انقلاب هم در ارتباط بودند و آقایان زیاد به منزل ما می‌‌آمدند.»

اسلام فقاهتی، نه اسلام ذوقی!

این‌ شهید بزرگوار، استاد و مراد خود، امام‌ خمینی‌ (قدس الله نفسه الزکیه)‌ را بزرگ‌‌مرد تاریخ‌ تشیع‌ می‌‌دانستند که‌ به امر خطیر اسلام‌ در‌ برهه‌‌ای ‌حساس‌ از زمان‌ قیام‌ نمودند، و لذا نسبت‌ به‌ امام‌ (رض) شیفتگی‌ خاصی‌ داشته ‌و هماره‌ با احترام‌ زایدالوصفی‌ از ایشان‌ سخن‌ می‌‌گفتند. در یک‌ کلمه‌ می‌‌توان گفت‌ که‌ ایشان‌ پایبند اسلام‌ فقاهتی‌ و ولایت‌ فقیه‌ بوده‌‌اند.

آیت‌‌­الله‌ محمدعلی‌ موحدی کرمانی به‌ این‌ ویژگی‌ بارز شهید شاه‌‌آبادی توجهی‌ خاص‌ فرموده‌ و اظهار داشته‌‌اند: «اجمالاً بگویم‌ که‌ ایشان‌ به‌ اصطلاح‌ خودمان‌ در خط‌ امام (ره)‌ و پایبند به‌ «اسلام‌ فقاهتی» بودند و این‌ مسئله بسیار مهمی‌ است. یعنی‌ انسان‌ باید دیدگاه‌­هایی‌ که ‌نسبت‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ دارد، در چارچوب‌ مقررات‌ اسلام‌ باشد و آن‌ هم‌ نه «اسلام‌ ذوقی» که‌ هر چیز مطابق‌ سلیقه‌‌اش‌ بود، آن را قبول‌ کند.»

توجه ویژه به «تحریرالوسیله»

ایشان‌ عقیده‌ داشتند که‌ جامعه ما باید به‌ سمتی‌ حرکت‌ کند که‌ با رشد علوم‌ حوزوی‌ در آینده، تقریباً تمامی‌ ملت‌ و به‌‌ویژه‌ نسل‌ جوان‌ بتوانند خودشان‌ از کتب ‌فقهی‌ همچون ‌«تحریرالوسیله» حضرت‌ امام (ره)‌ استفاده‌ کنند، آن را بخوانند و متوجه‌ شوند و عمل‌ کنند. ایشان‌ معتقد بودند‌: «زمینه آموزش‌‌های‌ فقهی‌ و اسلامی‌ در جامعه ما باید از دوران‌ کودکی‌ ایجاد شود، یعنی‌ همه‌ اجتماع‌ یک‌ مشعل‌ فروزان‌ فقه‌ جعفری‌ باشد تا این که ‌بتواند بدرخشد و درخشش‌ آن‌­ را دیگران‌ از دور بیابند. پس‌ ضرورتاً باید جامعۀ ‌ما همه‌‌اش‌ بشود حوزۀ علمیه، البته‌ به‌ مراحل‌ مختلف‌ و به‌ امکانات‌ و شرایط ‌مختلف، یعنی‌ هر کسی‌ هر اندازه‌ که‌ توانست‌ کسب‌ علم‌ نماید.»

آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد یزدی‌ این‌ چنین‌ اشاره‌ می‌‌کند: «باید گفت‌ که‌ شهید شاه‌‌آبادی‌ یکی‌ از روحانیونی‌ بودند که‌ از همان‌ سال­های ‌قم‌ که‌ سر درس‌ حضرت‌ امام (ره) حاضر می‌‌شدند، و تا آخرین‌ روزی‌ که‌ من‌ ایشان‌ را زیارت‌ کردم، گام‌ به‌ گام‌ پشت‌ سر امام‌ حرکت‌ می‌‌کردند و در هر مبارزه، همراه‌‌ و تابع‌ ایشان‌ بودند.»

گوش به فرمان امام (ره) قدم در راه جهاد و مبارزه

در دوران سخت سال‌­های دفاع مقدس، حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) که مسئلۀ جنگ را در رأس تمام مسائل می‌­دانست و تأکید داشت که روحانیان باید برای خدا به جبهه­ها بروند، در بخشی از سخنان‌‌شان در دیدار با جمع کثیری از روحانیان فرموده‌­اند: «انصاف نیست که جوان­‌های عزیزمان در جبهه فداکاری کنند. از شما تقاضا دارم که ما را هدایت کنید و به ما خط هدایت بدهید. درست است که تحصیل فقه در اولویت است، اما همه این‌‌ها به خاطر اسلام است و امروز اگر احتیاج باشد که برای حفظ اسلام، آقایان به جبهه­‌ها بروند و رزمندگان را تشویق نمایند، باید این کار را انجام دهند.»

شهید آیت­‌الله مهدی شاه­‌آبادی، شاگرد گوش به فرمان امام راحل، پس از درک شرایط خاص آن زمان و با وجود مسئولیت­‌های سنگینی که در مجلس داشتند و از طرفی مشغلۀ حل مسائل مردم به مثابه کلید مشکل­‌گشا بود، عزمش را جزم کرد تا قدم در راه حق گذارد و رسالت خویش را  به نحو احسن انجام دهد.

و در آخرین سجدۀ نماز، با روحانیتی تمام، درخواستی بزرگ را در قالب این دعا، به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اللّهم اِنّی اَسئَلُکَ اَن تَجعَلَ وَفاتی قَتلاً فی سَبیلِک تَحتَ رایةَ نَبیکَ وَ وَلیِکَ مَعَ اَولیائِک و اسئَلُکَ اَن تَقتُلَ بی اَعدائَکَ وَ أعداءَ رَسُولِک.»

و لحظاتی بعد از سجده‌­اش، رنگ و بویی آسمانی گرفت.

امام خمینی (ره) در پیامی که به مناسبت شهادت ایشان دادند، این‌‌گونه فرمودند:

بسم الله الرّحمن الرّحیم، إنا لله و إنا إلیه راجعون

با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزادۀ محترم جناب حجت‌‌الاسلام آقای شیخ مهدی شاه­‌آبادی را به پیشگاه معظم بقیة الله تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز، که با شهادت افتخارآفرین خود، ملت عظیم‌‌الشأن ایران، به‌‌ویژه روحانیت عالی‌­قدر را سرافراز می‌­نمایند. این شهید عزیز علاوه بر آن که خود مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام بود، و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به اینجانب داشت، که با دست و زبان از عهدۀ شکرش برنمی‌‌آیم. از خداوند متعال برای این شهیدِ سعید و سایر شهدای راه اسلام، رحمت در جوار خود و برای فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاه‌‌آبادی صبر و اجر عظیم خواستارم. «روح الله الموسوی الخمینی»

 

[1] یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب 32، شهید شاه­آبادی)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اوّل، زمستان 1382، صص 117 ـ 115

  • ۰
  • ۰

از منع تا تبعید

شهید شاه‌آبادی در زندان ساواک

قبل از اینکه آیت‌الله شاه‌آبادی به تهران بیایند، یک سری فعالیت‌هایی می‌کنند که از قم به شهرستان‌های مختلف می‌روند برای سخنرانی. اینجا سخنرانی‌هایی انجام می‌دهند که ساواک مجبور می‌شود ایشان را در آن مقطع از منبر رفتن منع بکند. سندی هست که اینجا من برایتان می‌خوانم که مربوط به سال 1348 است:

«برابر اعلام ناحیه ژاندارمری مرکز، شیخ مهدی شاه‌آبادی، فرزند محمدعلی، در مورخه 7/1/48 و 8/1/48 هنگام وعظ در حوزه استحفاظی گروهان ژاندارمری دماوند، پس از ایراد مطالب دینی به بی‌حجابی و صرف بودجه مملکت، به تزئینات اشاره و در خاتمه سخنرانی از دعا به ذات اقدس همایونی امتناع، که مأمورین ژاندارمری از رفتن وی به روی منبر ممانعت و مراتب ضمن معرفی نامبرده به ساواک دماوند اعلام می‌گردد.»

این قضیه‌ای بوده که در سال 44 رخ می‌دهد، ولی بعداً که ایشان به مسجد رستم‌آباد شمیران می‌آیند و آنجا را به یک پایگاه انقلابی به اصطلاح تجهیز می‌کنند. در آنجا مراقبت‌های ساواک بیشتر می‌شود. در این مورد هم ما گزارشی داریم از ساواک که برایتان می‌خوانم:

«روز چهارشنبه 27/5/35 که برابر 1355 بوده، در مسجد رستم‌آباد پایین که امام جماعت آن مهدی شاه‌آبادی می‌باشد، نمایشنامه عروسکی در حضور عده‌ای حدود یکصد نفر زن و مرد اجرا شده و در این نمایشنامه هیئت حاکمه به صورت کدخدا قلمداد شده و با چوب و فلک با مردم رفتار می‌کنند. مأمورین هم می‌روند و اموال مردم را غارت می‌کنند و عده‌ای را به زندان می‌فرستند، عده‌ای را هم اعدام می‌کنند. در کنار این جریانات، نشان داده می‌شود که عده‌ای مشغول توپ‌بازی هستند و به این وسیله مردم را سرگرم می‌کنند.»

از آن مقطع به بعد که این مسئله ایجاد شد، ساواک دقیق‌تر شهید آیت‌الله شاه‌آبادی را زیر نظر می‌گیرد و به صورتی می‌شود که بعد از این مرحله، دستگیری‌های ایشان شروع می‌شود؛ دستگیری‌هایی که به صورت مرتب بوده است. بعد از دستگیری سال 32، اولین دستگیری که بعد از سال 50 انجام می شود، سال 52 است. این دستگیری منجر به این می‌شود که اعلامیه‌هایی که در منزل بوده و کتب انقلابی به دست می‌آید و ایشان طی این مدت تحت شکنجه قرار می‌گیرند. بعد از چهار ماه ایشان آزاد می‌شوند. دوباره سال 53 دستگیر می‌شوند و اتهام ایشان هم اقدام علیه امنیت و همکاری با عناصر خرابکار عنوان می‌شود. سال 54 هم دوباره دستگیر و دو ماه هم تحت شکنجه واقع می‌شوند که در این  خصوص هم ساواک گزارشی را در این قضیه داده است.

البته ساواک گزارش‌های متعددی در این زمینه دارد. یکی از آن گزارش‌هایی که عنوان شده به این صورت است:

«نامبرده بالا از وعاظ ناراحت و طرفدار روحانیون افراطی می‌باشد که برابر سوابق موجود، از سال 48 همواره در بالای منابر مبادرت به ایراد مطالب خلاف و تحریک‌آمیز نموده که به همین مناسبت چندین بار احضار و تذکراتی مبنی بر خودداری از ایراد اینگونه مطالب به وی داده شده. مشارالیه در سال 52 به اتهام همکاری با خواهرزاده خود، جواد احمدی و فعالیت به نفع گروه به‌اصطلاح مجاهدین خلق دستگیر و به چهار ماه حبس محکوم شده که پس از آزادی مجدداً در تاریخ 9/6/34 (1354ش) بر اساس اعترافات خلیل دزفولی، به اتهام فعالیت به نفع گروه مزبور دستگیر و چون در جریان تحقیقات انجام شده کلیه اطلاعات خود را در اختیار گذارده، با تبدیل قرار در تاریخ 3/8/54 از زندان آزاد می‌گردد. لیکن یاد شده پس از آزادی نیز کماکان به رویه قبلی خود در زمینه جانبداری از خمینی و اهانت به مقامات مملکتی ادامه داد که به همین مناسبت در تاریخ 20/9/55 با تشکیل کمیسیون حفاظت امنیت اجتماعی، یاد شده به سه سال اقامت اجباری در شهرستان بانه محکوم گردیده است. علی‌هذا خواهشمند است دستور فرمایید اعمال و رفتار مورد بحث را دقیقاً مورد نظر قرار داده و نتیجه حاصله را مرتباً به این اداره کل اعلام دارند.»

مواردی که ایشان تا سال 54-55 به این صورت بوده، مواردی بوده که ایشان به صورت مخفی و غیر علنی فعالیت‌هایشان را انجام می‌دادند.

 

راوی: ابراهیم کریم‌زاده (پژوهشگر و نویسنده)