مرجع رسمی شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

۲۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تحصیل به قصد کشت

شهید شاه‌آبادی در دوران تحصیل علوم حوزوی استادان سرشناس و عالمی داشت؛ استادانی که از جملۀ مهم‌ترین علمای دورۀ خود بوده‌اند. او توانست در سال 1334، یعنی وقتی که تنها 25 سال داشت، دورۀ ده‌سالۀ مقدمات و سطح را تمام کرده و فراگیری درس خارج فقه و اصول را آغاز کند.

در این دوره نیز آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، آیت‌الله‌العظمی اراکی، علامه طباطبایی و امام خمینی از مهم‌ترین استادان او بوده‌اند. اما آنچه بیش از هر چیز در دورۀ تحصیل شهید شاه‌آبادی خودنمایی می‌کند، سختکوشی و تلاش فراوان او برای فراگیری است. خودش می‌گوید:

«با مختصر غذایی در ماه مبارک رمضان افطار می‌کردم و به مطالعه می‌نشستم و هنوز جابجا نشده بودم که صدا می‌زدند و می‌گفتند دیر شده و نزدیک اذان است. به‌سرعت چیزی می‌خوردم و به نماز مشغول می‌شدم. طی چند سال متمادی ایام تحصیل، اتفاق نیفتاد که در شبانه‌روز بیش از چهار ساعت بخوابم، حتی پنج دقیقه هم بیشتر نمی‌شد.»

جالب اینکه آنطور که همکلاسان و همدوره‌ای‌هایش می‌گویند، در درس‌های غیر حوزوی نیز سختکوشی و استعداد او به چشم می‌آمده. چنانکه یکی از هم‌درس‌های شهید، مرحوم آیت‌الله سید محمدباقر موسوی همدانی (مترجم تفسیر شریف المیزان)، می‌گوید:

«ریاضیات و فیزیک و زبان انگلیسی ششم ریاضی را نزد ایشان خواندم. ایشان از دقت نظر و استعداد خوبی برخوردار بودند. لذا گاهی به دوستان اظهار می‌نمودند این درس‌ها حکم اول ابتدایی را برای یک طلبه دارد و اگر خسته می‌شدیم، ما را به استقامت و پشتکار تشویق می‌کردند.»

 

ویژه‌نامه سفر آخر

  • ۰
  • ۰

اتحاد رمز پیروزی

ایشان همانطوری که میدانید عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بودند و تا موقعی که شهید شاه‌آبادی در قید حیات بودند ما هیچ فاصله‌ای در صفوف مبارزان ندیدیم و ایشان خیلی با دقت این مسائل را زیر نظر داشتند و با نفوذی که بر همه این آقایان داشتند، هیچ وقت اجازه نمیدادند که شکافی بین اینها ایجاد شود که خداینکرده انقلاب آسیب ببیند.

خاطرم هست هفته وحدت سال 61 به اتفاق مرحوم شهید شاه‌آبادی رفتیم منطقه کرمانشاه و از آنجا به شهرهایی از استان کردستان. برایم خیلی جالب بود که اهل تسنن خیلی با ایشان سریع گرم میگرفتند. این نشان میداد که اینها از سالهای قبل با ایشان در تماس بودند و شهید شاه‌آبادی هم متقابلاً با اینها بهاصطلاح گرم میگرفت. دائم تأکید به وحدت بین تشیع و تسنن داشتند و میگفتند که ما با این وحدت است که میتوانیم به مشکلات فائق بیاییم؛ چه بین گروه‌های سیاسی و چه بین اهل تسنن و تشیع.

 

راوی: محمد سلطانی (محافظ و پاسدار شهید)

  • ۰
  • ۰

نام فرزندان

حاج‌آقا دوست داشتند اسامی ائمه را روی بچه‌ها بگذاریم. اما من دوست داشتم اسم‌هایی که از بچگی در ذهنم بود را روی بچه‌ها بگذارم. ایشان هم با من مخالفت نمی‌کردند. مثلاً سعید را ایشان محمدعلی گذاشته بودند، چون اسم پدرشان محمدعلی بود. تا چند وقت هم محمدعلی بود. اما دیدم همۀ پسرها و برادرها اسم پسرشان را محمدعلی گذاشتند. گفتم: «من اصلاً نمی‌خواهم اسم بچه‌ام را محمدعلی بگذارم. می‌خواهم اسمش را عوض کنم و سعید بگذارم که از کوچکی در ذهنم بود.» ایشان هم مخالفتی نکردند.

زهراخانم آن زمان اسمش نسرین بود. آن اسم را من به همراه دختر خواهرش، عفت‌الشریعه، گذاشتیم. ایشان مرا به این اسم تشویق کردند. چون من می‌خواستم به خاطر اسم پسرم، سعید، اسمش را سعیده بگذارم. اما در نهایت نسرین گذاشتیم. حاج‌آقا خیلی سختشان بود. اما تحمل کردند و چیزی نگفتند. چند سالی هم گذشت و دخترم همچنان اسمش نسرین بود.

آن زمان که به بانه تبعیدشان کرده بودند برای سخنرانی به مسجد رفته بودند و در مسجد دربارۀ اسم صحبت کرده بودند؛ این‌که چقدر دربارۀ گذاشتن اسم فرزند حق به گردن پدر و مادر است. وقتی صحبتشان تمام شد به خانه آمدند و گفتند: «خیلی شرمنده شدم از این‌که این اسم را به دخترم دادم». ما هم چیزی نگفتیم. زمانی که در تبعید به سر می‌بردند، نسرین مدتی پیش آقاجونش ماند. ایشان اسمش را زهرا صدا می‌زدند و به‌مرور دیگر اسمش زهرا شد.

وقتی اسم پسر اوّل را سعید گذاشتیم، هماهنگ و هم‌ردیف با آن، اسم‌های دیگر را گذاشتیم: مسعود، حمید و.. ولی ایشان در دلشان مصطفی، مجتبی، مرتضی و از این دست اسم‌ها دوست داشتند.  در گوش چپ فرزندان اذان می‌گفتند. خیلی مقیّد بودند که مثلاً وقتی بچه در منزل هست نوار قرآن همیشه در منزل پخش شود. می‌گفتند: «ما فکر می‌کنیم که بچه نمی‌فهمد. در صورتی که او می‌فهمد.»

 

راوی: همسر شهید

  • ۱
  • ۰

بالانس در لحظه!

شهید خندان

شهید شاه‌آبادی سرشار از تحرک بودند. در این اواخر که تقریباً بیش از پنجاه سال از عمر ایشان می‌گذشت، محاسن‌شان سفید شده بود؛ اما طوری تحرک داشتند که جوان‌های ما متحیّر بودند. مثلاً وقتی می‌دیدند یک عده از بچه‌ها بی‌حوصله هستند، فوراً سه‌چهارتا بالانس می‌زدند و همه را شارژ می‌کردند و به خنده می‌انداختند. بعد می‌نشستند و صحبت‌ها و خواسته‌هایشان را می‌گفتند. آن وقت بود که همه با تمام وجود می‌نشستند و صحبت‌هایشان را گوش می‌دادند. ایشان با این‌که این اواخر ضعیف بودند و کمغذا، همچنان در راه درس و بحث و فعالیت‌های مختلف بودند. همیشه تحرک! دستشان را روی زمین می‌گذاشتند و بالانس می‌زدند!

 

راوی: همسر شهید

  • ۰
  • ۰

پدری سراسر نور

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی و فرزندشان شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

مرحوم  والدش، آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام بود، وقتی که شاه‌آبادی به قم آمد. شاه‌آبادی اصلاً اهل اصفهان است، ولی در تهران پیش استادان بزرگ نظیر حاج میرزا حسن آشتیانی و مرحوم جلوه از نظر فلسفه و از نظر اصول درس خوانده. وقتی که وارد قم شد، یک طلبه دنبالش آمد و آن طلبه، طلبه جوانی بود به نام روح‌الله از خمین. در کنار این بزرگ‌مرد آمد، عرض داشت آقا می‌خواهم خدمت شما فلسفه بخوانم. شاه‌آبادی اول قبول نکرد، فرمود: «فلسفه؟!» عرض کرد:

«نه می‌خواهم عرفان بخوانم.»

  • چه کتابی را می‌خواهی بخوانی؟
  • فصوص می‌خواهم بخوانم، مفتاتیح‌الغیب بخوانم، منازل‌السائرین، که این کتاب‌ها از کتاب‌های عرفانی است، بخوانم.

گاهی پنج تا طلبه، گاهی هشت تا طلبه، گاهی هفت تا طلبه، اما یک طلبه در حدود هفت سال دنبال شاه‌آبادی رفت. آنچه که کسب کرده بود از نظر عرفان تحویل این شاگرد داد که این شاگرد الآن در روی زمین از نظر عرفان، اول عارف است. یک روز مقام زعامت و مقام درسی آیت‌الله شاه‌آبادی داشت. این مرد در زمان رضاخان وقتی که در تهران گفتند مساجد تعطیل، گفت تعطیل نمی‌کنم، حرف‌هایم را می‌زنم. حرکت کرد رفت در شاهزاده عبدالعظیم، مدت ده ماه متحصن شد. لذا امام امت درباره این مرد فرمود: «شاه‌آبادی هم عالم بود و هم مبارز.» دو جنبه داشت. در جنبه علمی آنچه که یاد گرفته، اهل عمل و در جنبه امر به معروف و نهی از منکر باز از نظر ولایت مرد عمل بود. این دو جهت را داشت. زندگی این مرد پر از نورانیت بود. فرزندش حجت‌الاسلام والمسلمین شاه‌آبادی هم این‌چنین بود.

 

راوی: ابراهیم کریم‌زاده (پژوهشگر و نویسنده)

  • ۰
  • ۰

استقبال تظاهراتی

تظاهرات در استقبال از شهید شاه‌آبادی

از هر فرصتی برای مبارزه سود می‌بردند. یک بار که آزاد شدند، مسجدی‌های رستم‌آباد ‌آمدند خدمت‌شان: «ما می‌خواهیم فردا که شما می‌آیید مسجد استقبالی بکنیم. مردم جمع شوند میدان اختیاریه، گوسفندی بکشند و با سلام و صلوات به مسجد بیایید.» پدرم گفتند: «من احتیاجی به این چیزها ندارم. اگر علیه شاه شعار می‌دهید، من دوست دارم بیایید، خوب است و بهانۀ استقبال را می‌پسندم؛ وگرنه ساده می‌روم، ساده می‌آیم.» بالآخره مردم جمع شدند. سی دقیقه تظاهرات فعال و پرشوردر آنجا راه افتاد. ایشان وارد مسجد در محاصره شدند. یک سخنرانی تند، در حضور گارد جاویدان، گارد شاهنشاهی آن زمان، کردند و بلافاصله دستگیر شدند!

 

راوی: حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

شهید شاه‌آبادی و اعتراض به کشف حجاب رضاخانی

پس از آغاز رسمی و علنی مبارزه حضرت امام در سال 1341ش علیه رژیم پهلوی، شیخ مهدی نیز به عنوان عنصری فعال، از روزهای آغازین مبارزه به صف یاران امام پیوست. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیه‌های امام خمینی، حمایت‌های مادی و معنوی از مبارزان و... بخشی از فعالیت‌های انقلابی وی بود. در کنار این فعالیت‌ها، حضور در مساجد و سخنرانی در خصوص معرفی افکار امام و نیز نقد نارسایی‌ها و ناهنجاری‌های حکومت پهلوی نیز سایر فعالیت‌های وی را شامل می‌شد. در یک مورد در سال 1348ش، وی ضمن سخنرانی در یکی از مساجد دماوند، با اشاره به مسئله کشف حجاب و نحوه پوشش بانوان، به تشریح نحوه صرف بودجه کشور در امور تجملات پرداخت که با عکس‌العمل ساواک مواجه شد و به منظور انجام تحقیقات، به سازمان اطلاعات و امنیت احضار شد.[1]

 

[1] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 3283

  • ۰
  • ۰

تقلای هدایت

شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی

شهید شاه‌آبادی دنبال این بود که ببیند چه کسی کمک می‌خواهد؛ چه کسی محتاج است؛ هر کمکی که می‌خواهد باشد: فکری، مادی یا معنوی. کمک می‌کردند تا بتوانند با افراد ارتباط برقرار کنند و آنان را آگاه کنند. حاج‌آقا پیش کسانی و به جاهایی می‌رفتند که وقتی خودشان می‌گفتند که کجا‌ها رفته‌‌اند ما خجالت می‌کشیدیم! به این خاطر که می‌دیدیم آن افراد واقعاً شایستگی این را ندارند که ایشان تا این اندازه برایشان وقت بگذارند.

به درد دل پیرزن‌ها و پیرمردها گوش می‌‌دادند. به جوان‌‌ها کمک می‌کردند تا آن‌ها را کم‌کم از راه کج به راه راست بکشانند. به‌حدی آن‌ها را به شوق می‌‌آوردند که می‌‌آمدند اطراف ایشان می‌نشستند تا بدانند این چه کسی است که بدون شناسایی، همه نوع خدمتی می‌کند و برای همه وقت می‌‌گذارد. اندک‌اندک از این راه جوان‌ها شیفتۀ اخلاق حاج‌آقا شدند. حاج‌آقا در حقّ هرکسی لطف می‌‌کردند و اصلاًً برایشان پیر و جوان فرقی نداشت. از تمام وجودشان دوست داشتند که آن‌ها را آگاه و روشن کنند.

 

راوی: همسر شهید

  • ۰
  • ۰

کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک

نام کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب سی و دوم، شهید حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی
ناشر: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات
چاپ اول: زمستان 1382
تعداد صفحات: 504 صفحه

مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مجموعه‌ای با عنوان «یاران امام به روایت اسناد ساواک» تهیه و چاپ کرده است. این مجموعه در هر کتاب به ارائۀ تمامی اسناد به جا مانده از سازمان اطلاعات و امنیت کشور در دورۀ پهلوی، ویژۀ یکی از یاران امام خمینی (ره) می‌پردازد. کتاب سی و دوم منحصر به شهید ارجمند آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی است. عمر مبارزاتی شهید شاه‌آبادی از روزهای نهضت ملی ایران در 13سالگی آغاز می‌شود و تا سرنگونی حکومت پهلوی در 48سالگی ادامه می‌یابد.

شیخ مهدی شاه‌آبادی از سوژه‌های مهم و اصلی ساواک و در میان ده نفر نخست مورد تعقیب و گزارش آن سازمان بود. نخستین سند ثبت شدۀ ساواک از ایشان به سال 1342 و امضای نامه‌ای توسط علما در دفاع از نهضت امام خمینی برمی‌گردد و آخرین آن در بهمن 1357 و مربوط به آزادی ایشان از زندان است. شهید شاه‌آبادی که مبارزه با طاغوت و شور و شیدایی نسبت به ولایت الله را در خون و سرشت خود داشت، طی این سال‌ها به‌دفعات دستگیر و حتی تبعید شد. دستگیری‌های مداوم و پردامنۀ ایشان در برابر حجم وسیع فعالیت‌ها، مبارزه‌ها و تربیت نیروهای مسلمان انقلابی البته که ناچیز بود؛ آنچه که در ابتدای کتاب نیز به آن اشاره رفته است مبنی بر اینکه «این اسناد تنها بخشی از مبارزات شهید حجةالاسلام والمسلمین مهدی شاه‌آبادی است که بر اثر علنی شدن مبارزه و بعضاً لو رفتن اطلاعات، از دید ساواک مخفی نمانده است.»

منع رژیم هرگز مانع از سفرهای تبلیغاتی‌شان نشد. زندان‌ها و دژخیمی‌ها سرد و بی‌اعتنایشان نساخت. تبعید و دوری از خانه و خانواده به کنج انزوایشان نکشاند. لطف الهی به او نیرو و درایتی بخشیده بود که زندان، شکنجه، تبعید و رنج‌های باورنکردنی روزهای دراز مبارزه، خللی بر عزم آهنین‌شان وارد نکرد، که برای برنامه‌ریزی و حرکت‌های بعدی انقلابی ساخته‌تر و مصمم‌ترش کرد. شهید شاه‌آبادی در زندان نیز دست از راه یقین‌یافته‌اش برنداشت و علاوه بر مخالفت با گماشتگان رژیم شاه، در جهت تلطیف فضای فکری‌عقیدتی زندانیان انقلابی بسیار کوشید. تبعید نیز برای‌شان تهدیدی نبود، که بدل به بهترین فرصت برای تقریب مذاهب در دیار اهل تسنن و تبیین حقیقت راه امام و غایت مسیر انقلابی ایشان شد.

خوش‌روحیگی آن شهید بزرگوار در پاسخ‌هایی که به بازجویان ساواک می‌دهد به‌روشنی پیداست. واضح است که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی شاه از ایشان به ستوه آمده‌اند و خشونت و بی‌تدبیری آنان خبر از کلافگی و سردرگمی در مقابل رفتار و افکار شهید شاه‌آبادی می‌دهد. آنچه این کتاب را خواندنی کرده حجم بالای تعقیب و مراقبت از شهید شاه‌آبادی، نیز قدرت ایمان و خستگی‌ناپذیری ایشان است.

اسناد این کتاب همگی بدون خدشه و دست‌خوردگی به دست چاپ سپرده شده است و از این بابت آیینه‌ای بی‌قضاوت از اخلاص یار صدیق امام و اعمال بی‌رحمانۀ سازمان اطلاعات رژیم پهلوی است. از مزیت‌های کتاب به ترتیب تاریخی بودن اسناد آن است که کار پیگیری تاریخی را برای محقق و خوانندۀ آن آسان می‌سازد. نکتۀ مثبت دیگر این کتاب توضیحاتی است که در حاشیۀ اسناد آمده است و این توضیحات ما را با زندگی‌نامۀ مختصر رجال مورد ذکر سند و شرح برخی وقایع تاریخی مطرح شده آشنا می‌سازد. آوردن تصویر اصل سند امتیاز تاریخی آن را بالا برده است. در ابتدای کتاب زندگی‌نامۀ قابل قبولی از شهید مهدی شاه‌آبادی در 11 صفحه آمده است که در خلال آن از اسناد ساواک نیز بهره برده شده است. خواندن این زندگی‌نامۀ مستند ما را با کم و کیف جریان زندگی پرتلاطم ایشان و سرفصل‌های فعالیت‌های‌شان تا پیش از شهادت آشنا می‌سازد. فهرست اعلام پایان کتاب کمک شایانی به یافتن موارد مورد نظر می‌کند. در بخش ضمائم نیز دست‌خط و تصاویری از آن شهید والامقام آمده است.

  • ۰
  • ۰

آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

حاج‌آقا مهدی، بعد از سال 1341ش، که دیگر آن زمان به تهران آمده بودند، مدتی برای تبلیغ روحانیت به ماهشهر رفتند. بعد از بازگشت اخوی از ماهشهر، مرحوم حاج محمدتقی رستم‌‌آبادی، نوة مرحوم آخوند رستم‌‌آبادی، از دنیا رفته بود. مسجد رستم‌آباد در محلۀ اختیاریه، خالی از یک نفر معمم و پیش­‌نماز بود. به حاج‌آقا مهدی پیشنهاد کردند تا برای اقامة نماز به آنجا بروند. ایشان در سال 1342 سن سی‌‌سالگی را رد کرده بودند. حاج‌آقا مهدی به من گفتند که صلاح می­‌دانید به آنجا بروم؟ گفتم: «بهترین موقعیت است. بروید.» این­، زمانی بود که حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی (ره) نهضت خود را شروع کرده بودند و علاقه‌­مندی اخوی به حضرت امام نیز آشکار شده بود.[1]

 

راوی: برادر شهید- آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی