شهید شاهآبادی برای مادرم احترام زیادی بهخصوص از جهت سیادت قائل بودند و از ابتدای زندگی و در شرایط ضمن عقد، طرفین تقاضای ادامه تحصیل و تلاشهای علمی را داشتند. تلاشهای پدرم برای کار کردن علمی با مادرم بیشتر بود. مادرم میگوید در اوایل زندگی آقاجان برایشان کلاس عربی میگذاشتند و بعدها که فراز و نشیب زندگی و بچهداری و عدم حضور پدر پیش آمد، این کلاسها خیلی طول کشیده بود، اما هیچوقت جریان آموزشی پدر برای مادر متوقف نشد و از کنارش ساده نگذشتند. هر وقت مادرم در داستان زندگی غرق میشدند، بهگونهای که فرصت تحقیق برایشان پیش نمیآمد، پدرم با روشهای خاص به طور خلاقانه با شیوههای دیگری آموزشهایشان با مادر را ادامه میدادند.
یادم هست هر چند وقت یک بار پدرم شعری را به مادرم هدیه میدادند. این شعر از مضامین عالی معرفتی زمانه برخوردار بود و شاید خیلی ثقیل بود، اما روی آن تم و آهنگ میگذاشتند تا شاد و کمی عامیانه باشد. از مادرم میخواستند این شعر را با همین تم حفظ کنند و مرتب برای ما در طول روز بخوانند و یک فضای شادی بسازند که ظاهراً آموزش یک شعر بود. به طور حتم بین خودشان در تفسیر رشحات و جملات این شعرها، کلاسهای معرفتی خاص وجود داشته است. به هر حال ایشان یک عارفزاده بود و ناگزیر از این که این ارتباط را با همسرش داشته باشد. این آهنگ و شعر آنقدر عمیق در ما تأثیر میگذاشت که هنوز به نسل بعدی و بچههای ما راه پیدا کرده است، بدون آنکه ما بفهمیم. الآن که نگاه میکنیم حتی معارف آن هم روی ما و هم بر اهل خانه تأثیر گذاشته است.
راوی: دختر شهید